سرود شادمانی
سپتامبر 3, 2020شایستگی
سپتامبر 4, 2020تثلیث چیست؟
مسیحیان درباره خدا چه اعتقادی دارند؟ آیا به سه خدا قائلند؟ آیا معتقدند که خدا همسری اختیار کرد و صاحب فرزندی شد به نام عیسی مسیح؟ آیا خدا شریکی برای خود اختیار کرده است؟ تثلیث چیست؟
تعریف “علمی” تثلیث
پیش از آنکه «تثلیث» را بهزبانی ساده تعریف کنیم و توضیح دهیم، لازم است نخست تعریف «علمی» آن را ارائه دهیم. این تعریف «علمی» مورد قبول تمامی فرقههای مسیحی است و مرجع نهایی اعتقاد مسیحیان در خصوص این موضوع میباشد.
اصطلاح «تثلیث» از کلمه عربی «ثَلاثَه» به معنی «سه» میآید . بنابراین، تثلیث یعنی «سه بخش کردن… قائل به سهگانگی (در اُلوهیت) شدن ».
تعریف و توضیح ساده
بهعبارتی ساده، مسیحیت به یک خدای واحد عقیده دارد. اما این خدای واحد در درون خود دارای سه «شخص» میباشد، یعنی پدر و پسر (عیسی مسیح) و روحالقدس. این هر سه شخص به یک اندازه «خدا» هستند؛ هیچیک از دیگری «بیشتر» یا «کمتر» خدا نیست. اما این سه شخص، «سه خدا» را تشکیل نمیدهند، بلکه یک خدای واحد را.
در ضمن، هر یک از این سه شخص، برای خود وجودی مستقل است، یعنی اینکه «پدر» نه پسر است و نه روحالقدس. «پسر» نیز نه پدر است و نه روحالقدس. «روحالقدس» نیز نه پدر است و نه پسر.
همچنین باید تذکر داد که منظور از تثلیث این «نیست» که خدا گاه خود را به صورت «پدر» متجلی میساخت، گاه به صورت «پسر» و گاه به صورت روحالقدس.
کار هر «شخص» در تثلیث
در تثلیث مقدس، هر یک از سه شخص، کار و نقش خاصی را ایفا میکند. خدای پدر «والد» است؛ «پسر» مولود اوست. پسر از ازلیت از پدر مولود شده است. در آفرینش عالم هستی، خدای پدر «طراح» بود، پسر «مجری طرح»، و روح القدس «ضامن بقا» یا گرداننده طرحِ اجرا شده میباشد. یعنی طرح را پدر ریخت؛ پسرش عیسی مسیح این طرح را به مرحله اجرا در آورد؛ و روحالقدس حافظ جهان خلقت و ضامن بقای آن میباشد.
در امر نجات بشر، طرح را باز پدر ریخت؛ پسر با آمدنش به این جهان آن را به موقع به اجرا گذاشت؛ و اینک روحالقدس است که برنامه نجات را در دل انسانها و در این جهان به عمل میآورد.
دو مثال برای تثلیث
برای روشن شدن موضوع، یکی دو مثال میآوریم. فراموش نکنید که اینها مَثَل هستند و در مثل نیز مناقشه نیست. این مثلها قطعاً ناقصند و تماماً حق مطلب را ادا نمیکنند. درضمن، جزئیات مثلها الزاماً ربطی به اصل موضوع ندارد.
فرض کنید خانواده «یوسفی« متشکل از سه عضو است، آقای یوسفی که پدر است، و منوچهر و سعید که دو پسر او میباشند. این سه نفر به یک میزان «یوسفی« هستند؛ منوچهر همانقدر «یوسفی« است که آقای یوسفی و سعید هستند، نه کمتر و نه بیشتر. او از همان «ذات» پدرش و برادرش سعید برخوردار است، و نیز از همان اقتدار. هر که منوچهر را دید، انگار خانواده یوسفی را دیده است. هر چه منوچهر بگوید، همان است که «خانواده یوسفی« میگوید. اما فقط «یک» خانواده یوسفی وجود دارد!
حکومت کشوری را در نظر بگیرید. این حکومت متشکل از یک رئیس مملکت است و چند وزیر. آیا به این علت که این حکومت را چند نفر تشکیل میدهند، میتوان گفت که این حکومت واحد نیست؟ نه! در ضمن، اگر این حکومت بخواهد با حکومت کشور دیگری مذاکره کند، آیا تمامی اعضای حکومت دست به سفر میزنند و به آن کشور میروند؟ نه! بلکه یکی را از میان خود انتخاب میکنند و بهعنوان نماینده به آن کشور میفرستند. هر چه آن نماینده بگوید، همان است که آن حکومت میگوید.
و این درست همان چیزی است که در الوهیت رخ داد. خدای یکتا اراده فرمود که برای نجات بشر به کره خاکی بیاید. اما لازم نبود تمامی «حکومت» به زمین بیاید. «مجری طرح» یعنی عیسی مسیح، پسر خدا، انسان شد و به زمین آمد. هر چه «خدا» بود، او نیز «بود». هر که او را دید، خدا را دید. هر چه او گفت، سخن خدا بود. هر که به او ایمان آورد، به خدا ایمان آورد. او ذات خدا بود. او پسر خدا بود!
چگونه آموزه تثلیث شکل گرفت؟
پس از عروج عیسی مسیح به آسمان پس از مرگ و قیامش، رسولان و بعدها پدران کلیسا با بررسی زندگی و تعالیم او، تحت هدایت روحالقدس به این آگاهی رسیدند که مسیح همان «تجلی قابل رؤیت» خدا در عهدعتیق بوده که در مقطعی خاص از زمان، جسم گرفت و انسان شد و در میان ما زیست تا کفاره گناهان ما را بپردازد. آنان ایمان داشتند که عیسی مسیح صاحب الوهیت بود؛ و همیشه با خدا بوده است.
اما تبیین و بیان دقیق این موضوع سؤالاتی را برمیانگیخت. آیا مسیح، این «تجلی قابل رؤیتِ» خدا با خدا برابر است؟ آیا با خدا هم ذات است؟ آیا با خدای پدر هم مرتبه است یا پایین تر از او قرار دارد؟ آیا مخلوق است یا مولود، یا اینکه همراه با خدا ازلی است؟ آیا به این ترتیب سه خدا نخواهیم داشت، یعنی پدر و پسر و روحالقدس؟ رابطه این سه با هم چگونه است؟
جمع بندی و بیان و تبیین این اصول کار سادهای نبود. در کتاب مقدس حقایق به صورت غیرسیستماتیک و عمدتاً در لابلای رویدادها و تعالیم مختلف ابراز شده بود، حال چگونه میشد تمام آنها را به شکل یک اصل منسجم بیان داشت که هم جامع باشد و هم مانع؟ هم تمامی حقایق کتابمقدسی را بیان دارد و هم از شرک و چندخدایی به دور ماند؟ هم تمامی مندرجات کتابمقدس را مد نظر داشته باشد و هم پاسخ بدعتکاران را بدهد، بدعتکارانی که پسر خدا را در مرتبهای پایینتر از خدای پدر قرار میدادند؟
در قرون دوم و سوم، علمای الهیات و پدران برجسته کلیسا به تدریج نیاز به تدوین یک آموزه رسمی و جامع را احساس کردند. از اینرو، علمای الهی برجستهای چون ایرِنهئوس، ترتولیان، اُریجن و دیگران، در کتابها و رسالات الهیاتی و فلسفی خود، به تشریح این آموزه بر اساس کتابمقدس و سنت رسولان پرداختند. تا اینکه سرانجام، با برگزاری چند شورای بینالکلیسایی در سدههای چهارم و پنجم میلادی، آموزه و عقیدتی تدوین شد که برای نامگذاری آن، از کلمه «تثلیث» استفاده کردند. برای این منظور، نوشتههای علمای الهی برجسته نیز که از بعضی از آنها نام بردیم، مد نظر قرار داده شد.
آیا تثلیث منطقی است؟ آیا اصلاً قابل درک است؟
یک نکته مهم را فراموش نکنیم، و آن اینکه ما انسانها مخلوقیم و مخلوق طبعاً قادر به ادراک خالق خود نیست. علاوه بر این، شعور و ادراک ما از پدیدههای اطرافمان، به واسطه یک ارگان ۴۰۰ر۱ گرمی صورت میپذیرد که آن را «مغز» مینامیم. آیا درست است که انتظار داشت این ارگان کوچک خالق نامتناهی خود را ادراک کند و بر او شعور و وقوف بیابد؟
مثالی بزنیم: جانداران از نظر شعور و ادراک به درجات مختلفی تقسیم میشوند. موجوداتِ با درک محدود قادر به ادراک اموری نیستند که حیوانات با درکی گستردهتر ادراک میکنند. مثلاً ادراک یک مگس از محیط خود با ادراک سگ بسیار متفاوت است. انسان در میان موجودات زنده بالاترین سطح و قدرت ادراک را دارد. با اینحال، در مقایسه با فرشتگان که مخلوقاتی روحانی هستند، درک انسان بسیار محدود است، چه برسد در مقایسه با خدا. این امر حتی در میان انسانها نیز صادق است، یعنی اینکه یک خردسال، قادر به درک اموری نیست که بزرگسالان ادراک میکنند. و امروزه، آن انسان بزرگسال و بالغ که به بالاترین مدارج علمی رسیده است، اذعان میدارد که عالم هستی بسی پیچیدهتر از آن است که میپنداشته است. بهعبارتی دیگر، انسان حتی قادر به درک عالم مخلوق نیست، چه برسد به درک وجود خالق خود!
خردمندانه ترین راه برای انسان دربارۀ تثلیلث
لذا اگر تثلیث گاه سؤال برانگیز یا غیر قابل درک می نماید، جای تعجب نیست، چرا که ذات خدا را کدام مخلوق است که بتواند درک کند؟ تثلیث به راستی یک راز است. آن را باید آنگونه که خدا در کلامش مکشوف ساخته بپذیریم لذا خردمندانه ترین راه برای انسان این است که در مقابل خدای خود فروتن شود و او را آنطور بپذیرد که او خود را در کلامش مکشوف فرموده است. انسان هیچگاه نخواهد توانست به چگونگی و ماهیت وجود خالق خود وقوف و آگاهی بیابد. اما خالق، تا آنجا که برای درک انسان مقدور بوده، خود را به بشر شناسانده است. او در کتابمقدس، با استفاده از اصطلاحات قابل درک برای بشر، نظیر «پدر»، «پسر»، و «روحِ مُقدس» خود را بهصورت تثلیث به انسان مکشوف ساخته است. او وجود خود را فقط تا آن حد بر ما آشکار فرموده که ما قادر به درکش بودیم و لازم بود بدانیم.
تمثیلهای نادرست دربارۀ تثلیث
مثال: آب، یخ و بخار!
اما ما که به تثلیث اعتقاد داریم، باید مراقب باشیم برای توضیح و توجیه این عقیده، تمثیلهایی به کار نبریم که دقیقاً تعلیم یگانه باوران(غیر تثلیثی ها) را بیان میکنند. برای مثال، بسیار متداول است که مسیحیانِ تثلیثباور، در توضیح آموزۀ تثلیث، از “آب” تمثیل میآورند. میگویند که مولکول “هاش-۲- او” (H20) گاه به شکل مایع دیده میشود، گاه به شکل یخ و گاه نیز به شکل بخار. اما مولکول همان است. این تمثیل اساساً حاوی نکتۀ انحرافی است. ما خدایی نداریم که گاه به شکل “پدر”، گاه به شکل “پسر” و گاه به شکل “روحالقدس” در بیاید، بلکه “پدر” همیشه “پدر” است و به شکل “پسر” و “روحالقدس” در نمیآید. پسر و روحالقدس نیز همینطور. پس مراقب باشیم از این تمثیل استفاده نکنیم، زیرا حق مطلب را ادا نمیکند. اما متأسفانه دیده میشود که بعضی از معلمین کلیسا، یا حتی بعضی از کتابهای تعلیمی نیز از این تمثیل استفاده میکنند.
مثال: پدر و پسر و همسر خانواده!
تمثیل دیگری که متداول شده، از این نیز خطرناک تر است. میگویند شخص واحدی را در نظر بگیرید. این شخصْ در آنِ واحد، هم پدر فرزندانش است، هم پسر پدرِ خود، و هم شوهر همسرش، اما او شخص واحدی است که در نقشها و شکلهای مختلف ظاهر میشود. طبق این تمثیل خطرناک، خدا نیز خود را به “شکلها” و در “نقشهای” مختلف ظاهر کرده است. ما چنین عقیدهای نداریم. پدر و پسر و روحالقدس، سه شخص متمایز هستند که خدایی واحد را تشکیل میدهند. و این یک راز است، رازی الهی.
مثال: مثلث!
تمثیل دیگری که از همه بیشتر به کار میرود، نمونه “مثلث” است. گفته میشود که در حالی که مثلث یک شکل هندسی واحد است، اما از سه ضلع تشکیل شده است. این تمثیلْ بسیار نادرست است، زیرا در مثلث، هر ضلع فقط یک “ضلع” است نه یک “مثلث”. در حالی که در تثلیث، هر یک از شخصها (یعنی پدر و پسر و روحالقدس) فینفسه خدا هستند و با هم خدایی واحد را تشکیل میدهند. در واقع، ما سه مثلث داریم که با هم مثلثی واحد را تشکیل میدهند.
منابع:
مقاله آرمان رشدی دربارۀ تثلیث
رادیو مژده