کتاب مقدس چیست
جولای 8, 2020مروری بر کتاب پیدایش
جولای 9, 2020آیا خدا وجود دارد؟ چه شواهدی وجود خدا را ثابت میکند؟
هیچگاه نمی توان (بطور مطلق) وجود خدا را ثابت و یا انکار کرد. کتابمقدس تعلیم می دهد که حقیقت وجود خدا را باید با ایمان پذیرفت. ” بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است. زیرا هر که تقرب به خدا جوید لازم است که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا (پاداش) می دهد. ولی این بدان معنی نیست که هیچ دلیلی بر اثبات وجود خدا موجود نمی باشد. کلام خدا می فرماید: “آسمان جلال خدا را بیان می کند و فلک از عمل دستهایش خبر می دهد. روز سخن می راند تا روز، و شب معرفت را اعلان می کند تا شب. سخن نیست و کلامی نی، و آواز آنها شنیده نمی شود. قانون آنها در تمام جهان بیرون رفت و بیان آنها تا اقصای ربع مسکون.” (مزمور 1:19-4)
حتی اگر به عقل خود این واقعیت را نپذیریم، ولی در عُمق وجود خویش نمی توانیم حضور الهی را مُنکر شویم. کتابمقدس می گوید که هر چند وجدان ما گواهی می دهد که خدا وجود دارد، همچنان عده ای حضور و وجود او را انکار می کنند: “احمق در دل خود می گوید خدائی نیست.” (مزمور 1:14) 98 درصد تمام مردمی که در طول تاریخ بشریت بر زمین بوده اند، اعم از زمینه های مختلف فرهنگی، تمدنی، و منطقه ای به وجود نوعی خدا معتقد بوده اند. پس می بایستی شخصی و یا چیزی باعث شکل گیری چنین اعتقاد فراگیری شده باشد.
کتابمقدس روشن می سازد که مردم معرفت واضح و غیر قابل انکار الهی را رّد کرده دروغ را متابعت خواهند کرد. در رومیان 25:1 می خوانیم: “ایشان حقّ خدا را به دروغ مبدل کردند. و عبادت و خدمت نمودند مخلوق را به عوض خالقی که تا ابدالآباد همان است.” کتابمقدس اضافه می کند که انسان برای بی ایمانی به خدا هیچ عذری ندارد. “زیرا که چیزهای نادیدۀ او یعنی قوت سرمدی او و الوهیتش از حین آفرینش عالم بوسیلۀ کارهای او فهمیده و دیده می شود تا ایشان را عذری نباشد.” (رومیان 20:1)
مُنکران وجود خدا معمولاً برای توجیه بی ایمانی خود ادعا می کنند “ایمان به خدا علمی نیست” و یا اینکه “دلیلی برای اثبات خدا وجود ندارد.” ولی دلیل واقعی این است که همه می دانند اگر به وجود خدا ایمان داشته باشند، این واقعیت را نیز باید بپذیرند که محتاج نجات و آمرزش گناهان هستند (رومیان 3:23؛ 23:6) و بایستی بابت تمام اعمال خویش پاسخگو باشند. ولی اگر، بر فرض محال، خدا وجود نداشته باشد، انسان خود را آزاد می بیند تا هر آنچه مایل است انجام دهد بدون آنکه نگران داوری و مجازات باشد.
آیا اشتباه است که خدا را زیر سوال ببریم؟
موضوع این نیست که ما خدا را زیر سوال ببریم، بلکه به چه صورت و به چه دلیلی اینکار را انجام دهیم. خدا را زیر سوال بردن بخودی خود اشتباه نیست. حبقوق نبی سوالاتی برای خدا دربارۀ زمان و نقشۀ او داشت. حبقوق، نتنها بخاطر سوالاتش از طرف خدا ملامت نشد، بلکه خدا او را با حوصله جواب داد و این نبی کتابش را با سرودی در حمد خدا خاتمه داد. در مزامیر از خدا سوالات زیادی شده است به مزمورهای 10، 44، 74، 77 نگاه کنید. اینها ناله های ستمدیده هایی است که برای دخالت خدا در موقعیتشان و نجات خود بی قرارند. اگر چه خدا همیشه به سوالات ما بشکلی که ما انتظار داریم جواب نمی دهد، اما از این قسمتها نتیجه می گیریم که خدا سوال صادقانه ای را که از قلبی مشتاق است می پذیرد.
عبرانیان باب 11 آیه 6
لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است، زیرا هر که تقرب به خدا جوید، لازم است که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا میدهد.
سوالات ریاکارانه که از قلبی ریاکار بیرون می آید موضوعی دیگر می باشد. بعد از اینکه پادشاه شائول از خدا بی اطاعتی کرد، سوالات او بی جواب ماند (1 سموئیل 28: 6). اینکه برایمان مبهم باشد که چرا خدا اجازه می دهد بعضی از وقایع اتفاق بیفتند، با خوبی خدا را زیر سوال بردن کاملا متفاوت است. شک داشتن یا قدرت خدا را زیر سوال بردن و شخصیت او را مورد حمله قرار دادن فرق دارد.
بطور خلاصه، یک سوال صادقانه گناه نیست، اما قلب تلخ، بدون اعتماد و یاغی گناه است. خدا از سوالات ما نمی ترسد. خدا از ما دعوت می کند که از رابطۀ نزدیک با او لذت ببریم. وقتی ما از خدا سوالی می کنیم، باید با روحی فروتن و فکری باز باشد. ما می توانیم از خدا سوال کنیم، اما نباید انتظار جواب داشته باشیم مگر اینکه با خلوص نیت مشتاق جواب او باشیم. خدا قلب ما را می داند و می داند که آیا ما می خواهیم او ما را با جوابش روشن کند یا نه. قلب و انگیزة ما تعیین می کند که آیا سوال کردن از خدا درست است یا اشتباه.
چه کسی خدا را آفرید؟ خدا از کجا آمد؟
یک بحث متداول از طرف کسانی که به خدا اعتقاد ندارند و یا در وجود او شک دارند این است که اگر همه چیز باید آفریننده ای داشته باشد، پس خدا هم باید آفریننده ای داشته باشد. نتیجه این است که اگر خدا باید آفریننده ای میداشت دیگر خدا نبود ( و اگر خدا خدا نیست، آنوقت البته خدایی وجود ندارد). این سوال مثل سوال ساده تری است که می گوید “چه کسی خدا را ساخت؟” همه می دانند که چیزی از هیچ چیز بوجود نمی آید. پس اگر خدا چیزی است، پس باید از چیزی بوجود آمده باشد. درست است؟
این سوال خیلی موذیانه است چون اول انسان را بطرف تصور غلطی می برد که خدا باید از جایی آمده باشد و بعد می پرسد کجا؟ جواب این است که این سوال موجهی نیست و سوالی بی معنی است. مثل اینکه بپرسیم، “رنگ آبی چه بویی دارد؟” آبی در ردۀ چیزهایی که بو دارند نیست، پس سوال بخودی خود اشتباه است. به همین ترتیب، خدا در ردۀ چیزهایی نیست که آفریده شودو یا سازنده ای داشته باشد. خدا بدون آفریننده و آفریده نشدنی است. ساده تر بگوییم، او بوده و هست و خواهد بود.
آیا تا بحال کسی خدا را دیده است؟
کتاب مقدس به ما می گوید که بجز عیسی مسیح هیچکس هرگز خدا را ندیده است (یوحنا 1: 18). در خروج 33: 20 خدا می گوید، “و گفت روی مرا نمی توانی دید زیرا انسان نمی تواند مرا ببیند و زنده بماند”. این قسمت از کلام بنظر مغایر با قسمتهای دیگر می آید که تعریف می کند چند نفر خدا را دیده اند. مثلا، خروج 33: 19-23 توضیح می دهد که موسی با خدا “رو در رو” صحبت کرد. موسی چطور می توانست با خدا “رو در رو” صحبت کند و زنده بماند؟ در این صورت، عبارت “رو در رو” یک عبارت تلویحی است که اشاره به نزدیکی موسی با خدا می کند. خدا و موسی با هم مثل دو انسان که با هم گفتگو داشته باشند صحبت می کردند. در پیدایش 32: 30، یعقوب خدا را بصورت یک فرشته دید، او واقعا خدا را ندید. والدین سامسون وحشت کردند از اینکه خدا را دیدند (داوران 13: 22)، اما آنها فقط او را بشکل فرشته دیدند. عیسی خدا در جسم بود (یوحنا 1:1، 14)، پس وقتی مردم او را در این شکل می دیدند، مثل این بود که خدا را می دیدند. بله، خدا می تواند دیده شود و خیلی ها او را دیده اند. در عین حال، هیچکس او را در تمام جلالش ندیده است. در شرایط سقوط کردة انسان، اگر خدا کاملا خود را به ما آشکار می کرد، ما نابود می شدیم. بنابراین، خدا خود را می پوشاند و خود را بشکلهایی ظاهر می کند که ما بتوانیم او را ببینیم. بهر حال این با دیدن خدا با تمام جلال و قدوسیتش فرق دارد. مردم رویاها، تصاویر و تظاهراتی از خدا دیده اند، اما هیچکس تا بحال خدا را در تمامیت جلالش ندیده است.
خروج باب 33 آیه 20
و گفت: «روی مرا نمیتوانی دید، زیرا انسان نمیتواند مرا ببیند و زنده بماند.»
خدا مرد است یا زن؟
وقتی کلام خدا را مطالعه می کنیم، دو حقیقت واضح می شود. اول اینکه، خدا روح است و خصوصیات محدود انسان را ندارد. دوم اینکه، همة شواهد کتاب مقدسی در این توافق دارند که خدا خود را بشکل یک مرد به انسان ظاهر کرد. اول از همه باید طبیعت حقیقی خدا درک شود. این واضح است که خدا یک شخص است، چون خدا همۀ خصوصیات یک شخص را از خود نشان می دهد: خدا فکر دارد، اراده دارد، و هوش و احساسات دارد. خدا رابطه برقرار می کند و با انسانها رابطه دارد، اعمال شخصی خدا در تمام کلامش این شهادت را می دهند.
یوحنا 4: 24 می گوید، “خدا روح است و هر که او را پرستش کند میباید به روح و راستی بپرستد”. از آنجائیکه خدا موجودی روحانی است، او خصوصیات جسمانی انسان را دارا نیست. بهر حال، گاهی بخاطر زبان تمثیلی که در کلام خدا استفاده شده است، خصوصیات انسانی به خدا نسبت داده شده است که به آن “تصور شخصیت انسانی” و یا “آنتروپومورفیسم” می گویند. از آنجایی که ما انسانها موجودی جسمانی هستیم، قادر به درک چیزهای ماورای جسم نیستیم.
انسان به شکل خدا آفریده شده است. پیدایش 1: 26-27 می گوید، “و خدا گفت آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همة حشراتیکه بر زمین می خزند حکومت نماید. پس خدا آدم را بصورت خود آفرید او را بصورت خدا آفرید ایشانرا نر و ماده آفرید”.
هم مرد و هم زن بشکل خدا آفریده شده اند، و بنابراین از تمام مخلوقات خدا بالاتر هستند، و چون بشکل خدا آفریده شده اند، فکر، اراده، هوش، احساسات، و ظرفیت اخلاقی دارند. حیوانات ظرفیت اخلاقی ندارند و بعلاوه هیچ قسمت از آنها مثل انسان غیر جسمانی نیست. بشکل خدا بودن قسمت غیر جسمانی انسان است که فقط انسان بدینگونه ساخته شده است. خدا انسان را اینطور ساخت تا با او رابطه داشته باشد. انسان تنها موجودی است که برای این منظور ساخته شده است.
اینکه تنها مرد و زن بشکل خدا آفریده شده اند، این معنی را ندارد که آنها کُپی کوچکی از خدا هستند. این حقیقت که آنها بشکل نر و ماده هستند، الزاما این معنی را نمی دهد که خدا باید مرد یا زن باشد. بیاد داشته باشید که بشکل خدا بودن از نظر خصوصیات جسمانی نیست.
ما می دانیم که خدا موجودی روحانی است و خصوصیات جسمانی ندارد. اما این مطلب خدا را محدود نمی کند و او می تواند انتخاب کند که خود را بشکل انسان به مردم ظاهر کند. کلام خدا شامل مکاشفاتیست که خدا در مورد خودش به انسان داده است و این تنها منبع اطلاعات ما از اوست. وقتی کلام خدا را می خوانیم، به ما می گوید که خدا به فرمهای مختلف خود را به انسان ظاهر کرد.
کلام خدا تقریبا در 170 مورد به خدا بعنوان “پدر” خطاب می کند. قطعا، کسی نمی تواند پدر باشد مگر اینکه اول مرد باشد. اگر خدا انتخاب کرده بود بجای مرد خود را بشکل یک زن ظاهر کند، آنوقت بجای کلمة “پدر” کلمۀ “مادر” را بکار می برد. در عهد عتیق و عهد جدید، بارها و بارها برای خدا ضمیر مرد بکار رفته است.
عیسی مسیح بارها به خدا بعنوان پدرش اشاره کرد و در موارد دیگر از ضمیر مرد برای خدا استفاده کرد. فقط در انجیل، مسیح از کلمة “پدر” بطور مستقیم در حدود 160 بار استفاده کرد. در یوحنا 10: 30 می گوید”من و پدر یک هستیم.” مشخصاً، عیسی مسیح بشکل یک انسان آمد تا بر صلیب بمیرد و بهای گناهان جهان را بپردازد. عیسی هم مثل خدای پدر بشکل مرد به انسان ظاهر شد. کلام خدا موارد بسیار زیاد دیگری را ثبت کرده است که مسیح برای خدا از ضمیر مرد استفاده می کرد.
رسالات عهد جدید (از اعمال رسولان تا مکاشفه) هم در حدود 900 آیه دارد که برای کلمة خدا بطور مستقیم از کلمه ای یونانی و مذکر استفاده شده است. در تعداد بیشماری از موارد در کلام خدا عنوان، ضمیر، و اسم مذکر بطور هماهنگی به خدا نسبت داده شده است. درحالیکه خدا مرد نیست، او انتخاب کرد بصورت مذکر خود را به انسان ظاهر سازد. بهمین شکل عیسی مسیح، که مرتبا به او عنوان، ضمیر و اسم مردانه خطاب شده است، در زمانی که روی زمین راه می رفت، صورت یک مرد را بخود گرفت. انبیای عهد عتیق و حواریون عهد جدید همه به خدا و به عیسی مسیح با عناوین و اسامی مذکر اشاره می کنند. خدا انتخاب کرد که به انسان به این صورت ظاهر شود تا انسان آسان درک کند که او کیست. درحالیکه خدا بدینوسیله به درک ما کمک می کند، ما نباید سعی کنیم خدا را با محدود کردن، که جزوی از طبیعتش نیست او را در قالب بگذاریم و او را مرد و یا زن تصور کنیم.
صفات مشخصّۀ الهی کدامند؟ در واقع، خــدا کیست؟
اطلاعات زیادی در این زمینه در دسترس است. در این راستا بهتر است که ابتدا به مطالعۀ کـُلی این صفات بپردازیم و سپس برای روشن شدن مطلب، به کتابمقدس مراجعه کرده و آیات مربوط به هر خصوصیت را مورد بررسی دقیق تری قرار دهیم.
تنها آنچه خدا از خود مکشوف کرده است قابل شناخت می باشد.
مطالعۀ برخی از اسامی خدا در کتابمقدس می تواند ما را در درک شخصیت و چگونگی خدا یاری دهد. این اسامی به ترتیب ذیل می باشند:
الوهیم: قدرتمند – الهی (پیدایش 1:1)
آدونای: خداوند – اشاره به رابطۀ بین سَروَر و خدمتگزار می کند (خروج 10:4–13)
ال الیون: والاترین – قدرتمندترین (پیدایش 20:14)
ال روئی: شخص قادری که می بیند (پیدایش 13:16)
ال شدّای: خدای قادر مطلق (پیدایش 1:17)
ال اولام: خدای ابدی (اشعیا 28:40)
یهوه: خدای “من هستم”، خدای واجب الوجود و ابدی (خروج 13:3-14)
حال به بررسی فراتر صفات الهی می پردازیم.
او خدائی است ابدی؛ خدائی که هستی وی بدون ابتدا و انتهاست. او نقطه ای آغازین ندارد، و هستی او هیچگاه انتها نخواهد پذیرفت.
او خدائی است غیرفانی و لایتناهی (تثنیه 27:33؛ مزمور 2:90؛ اول تیموتاوس 17:1).
او خدائی است تغئیر ناپذیر؛ او دچار تحَوّل و دگرگونی نمی شود. به همین دلیل او کاملاً قابل اعتماد است (ملاکی 6:3؛ اعداد 9:23؛ مزمور 26:102-27).
او خدائی است منحصر به فرد؛ ذات و اعمال او را نمیتوان با هیچکس دیگر مقایسه کرد. او کامل است و هیچکس نمی تواند با وی برابری کند. (دوم سموئیل 22:7؛ مزمور 8:86؛ اشعیا 25:40؛ متی 48:5)
او خدائی است غیر قابل تفحّص؛ هیچکس قادر نیست وی را آنچنانکه هست (بطور کامل) درک کند. (اشعیا 28:40؛ مزمور 3:145؛ رومیان 33:11– 34)
خدا عادل است، یعنی نزد وی طرفداری نیست (تثنیه 4:32؛ مزمور 30:18).
خدا، خدائی است قادر مطلق. این بدان معنی است که او قادر به انجام هر کاری است که او را خشنود نماید. باید توجه داشت که او کارهائی را انجام میدهد که با سایر خصوصیاتش در تناقض نباشند (مکاشفه 6:19؛ ارمیا 17:32،27).
خدا ، خدائی است حاضر مطلق؛ بدین معنی که او همه جا حضور دارد. اما توجه داشته باشید که منظور این نیست که خدا همه چیز است! (مزمور 7:139-13؛ ارمیا 23:23).
خدا دانای مطلق است؛ او از همه چیز، اعم از گذشته، حال، و آینده آگاهی دارد. او می داند که در حال حاضر در فکر من و شما چه میگذرد. از آنجا که او از همه چیز خبر دارد، عدالت او منجر به داوری عادلانه ای میگردد. (مزمور 1:139-5؛ امثال 21:5)
خدا، خدائی است واحد؛ یعنی خدائی جز او وجود ندارد. وحدانیت (یگانگی) خدا ما را به این نتیجه میرساند که او یگانه شخصی است که قادر است عمیق ترین احتیاجات قلبی ما را رفع نماید. و در نتیجه، تنها او شایسته است تا پرستیده و تمجید شود. (تثنیه 4:6)
خدا، خدائی است عادل؛ او نمیتواند اعمال گناه آلود را نادیده بگیرد. خدا، بدلیل همین عدالت و راستی خویش، مجازات و داوری ما را بر عیسی مسیح نهاد تا ما آمرزش گناهان را دریافت کنیم (خروج 27:9؛ متی 45:27-46؛ رومیان 21:3-26).
خدا حاکم مطلق است. یعنی او بالاتر و والاتر از همه چیز است. هیچ چیزی در خلقت، دانسته و یا ندانسته، قادر نیست هدف و منظور الهی را باطل سازد. (مزمور 1:93؛ 3:95؛ ارمیا 10:23).
خدا روح است، یعنی او غیر قابل مشاهده می باشد. (یوحنا 18:1؛ 24:4).
خدا حقیقت و راستی است. او هیچ تناقضی با خود ندارد. او نمیتواند دروغ بگوید و یا با ناراستی سازش نماید. او برای همیشه راستی و حقیقت است. (مزمور 2:117؛ اول سموئیل 29:15)
خدا قدوس است. او از هر گونه نجاست و فساد به دور است. او دشمن هر ناپاکی است. خدا هر شرارت را می بیند و نسبت به آن غضبناک میگردد. در کتابمقدس کلمۀ آتش در راستای قدوسیت و پاکی بکار گرفته شده است. به همین دلیل خدا، آتش فروبرنده (سوزاننده) ومعرفی شده است (اشعیا 3:6؛ خروج 2:3،4،5؛ عبرانیان 29:12)
خدا، خدائی است فیاض (فیض بخش)؛ یعنی او نیکو، مهربان، رحیم، و با محبت است. همۀ این صفات بیانگر نیکوئی خدا میباشند. اگر خدا فیض بخش نبود، نمی توانستیم با او رابطه ای نزدیک داشته باشیم زیرا سایر صفات او ما را مُتهم به جدائی ابدی از او می کنند. ولی خدا را شکر که اینچنین نیست. او مایل است با ما رابطه ای مستقیم و شخصی ایجاد نماید. (خروج 6:34؛ مزمور 19:31؛ اول پطرس 3:1؛ یوحنا 16:3؛ 3:17)
در جواب چنین پرسش بُزرگی، در این قسمت فقط به بررسی مختصری از خصوصیات الهی پَرداختیم. شما را به ادامۀ کشف و جستجوی خود در پی خدا تشویق می کنیم. (ارمیا 13:29)
خدا محبت است یعنی چه؟
بیایید ببینیم که کتاب مقدس چطور محبت را تعریف می کند. “محبت حلیم و مهربان است. محبت حسد نمی برد. محبت کبر و غرور ندارد. اطوار ناپسندیده ندارد و نفع خود را طالب نمی شود. خشم نمی گیرد و سوء ظن ندارد. از ناراستی خوشوقت نمی گردد ولی با راستی شادی می کند. در همه چیز صبر می کند و همه را باور می نماید. در همه حال امیدوار می باشد و هر چیز را متحمل می باشد. محبت هرگز ساقط نمی شود” (1 قرنتیان 13 : 4 -8). این تعریف خدا از محبت است و چون خدا محبت است (اول یوحنا 4 : 8)، شخصیت او اینگونه می باشد.
بزرگترین تظاهر محبت خدا در یوحنا 3 : 16 به ما داده شده است. “زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد.” رومیان 5 : 8 همین پیغام را می دهد: “لکن خدا محبت خود را در ما ثابت می کند از اینکه هنگامیکه ما هنوز گناهکار بودیم مسیح در راه ما مرد.” از این آیات می بینیم که بزرگترین خواستة خدا این است که درخانة ابدی او یعنی بهشت، به او بپیوندیم. او راهی برای این منظور مهیا کرده است که پرداخت قیمت گناهان ماست. او ما را دوست دارد، چون تصمیم گرفت ما را دوست داشته باشد. محبت می بخشد. “اگر به گناهان خود اعتراف کنیم او امین و عادل است تا گناهان ما را بیامرزد و ما را از هر ناراستی پاک سازد”(اول یوحنا 1: 9)
پس، این که خدا محبت است یعنی چه؟ محبت یک خصوصیت خداست. محبت مرکز شخصیت خداست، مرکز وجود او. محبت خدا با تقدس، عدالت، راستی و یا حتی خشم او مغایر نیست. همة خصوصیات خدا در هماهنگی کاملی برقرارند. خدا نمونة کامل محبت حقیقی است. عجیب اینجاست که خدا به کسانی که پسرش عیسی مسیح را بعنوان نجات دهندة خود قبول می کنند، قدرت می دهد که با قوتِ روح القدس مثل او محبت کنند (یوحنا 1 : 12 ، 1 یوحنا 3 : 1 و 23 -24).
آیا خدا همه را دوست دارد و یا فقط مسیحیان را؟
بنظر می آید که خدا همۀ مردم دنیا را دوست دارد (یوحنا 3: 16، 1 یوحنا 2: 2، رومیان 5: 8). این محبت شرطی نیست، بلکه فقط بخاطر این است که خدا محبت است (1 یوحنا 4: 8، 16). محبت خدا برای همۀ انسانها بخاطر این حقیقت است که خدا رحمتش را با عدم عکس العمل سریع به گناهان بشر نشان می دهد (رومیان 3: 23، 6: 23). محبت خدا به دنیا با این حقیقت نشان داده می شود که به آنها فرصت می دهد تا توبه کنند (2 پطرس 3: 9). بهرحال محبت خدا به دنیا معنی اش ندیده گرفتن گناه نیست. خدا داور هم هست (2 تسالونیکیان 1: 6). گناه نمی تواند تا ابد بدون تنبیه بماند (رومیان 3: 25-26) بیشترین محبت ابدی خدا در رومیان 5: 8 بیان شده است، “خوشابحال کسیکه خداوند گناه را به وی محسوب نفرماید”. هر کس که محبت خدا را ندیده بگیرد و مسیح را بعنوان نجات دهنده ای که جان او را خریده است رد کند (2 پطرس 2: 1) تا ابد مورد غضب خدا قرار می گیرد (رومیان 1: 18) و نه مورد محبت او ( رومیان 6: 23). خدا همه را بدون شرط اینطور دوست دارد که رحمتش را به همه با نابود نکردن آنی آنها بخاطر گناهانشان نشان داده است. در عین حال، خدا فقط “محبت با عهد” را برای کسانی دارد که ایمانشان را برای نجات بر روی عیسی مسیح می گذارند (یوحنا 3: 36). تنها آنهایی که عیسی مسیح را بعنوان خداوند و نجات دهندة خود باور دارند محبت ابدی خدا را تا به ابد تجربه می کنند.
آیا خدا همه را دوست دارد؟ بله.
آیا خدا مسیحیان را بیشتر از غیر مسیحیان دوست دارد؟ نه.
آیا خدا مسیحیان را بنوع دیگری از غیرمسیحیان دوست دارد؟ بله.خدا همه را یکسان دوست دارد، بدین معنی که او نسبت به همه رحیم است. خدا فقط مسیحیان را دوست دارد، بدین معنی که فقط مسیحیان فیض و رحمت ابدی خدا و وعدة محبت ابدیش در بهشت را دارند. محبت بدون شرط خدا به همه باید ما را به ایمان به او برساند تا بتوانیم محبت عظیم و شرطی او را که به شرط ایمان به عیسی مسیح بعنوان نجات دهنده است با شکر گزاری دریافت کنیم.
آیا خدا امروزه هم با ما صحبت می کند؟
کتاب مقدس می گوید که خدا امروزه هم با مردم سخن می گوید( خروج 2 : 14 ، یوشع 1: 1 ، داوران 6 : 18، 1 سموئیل 3 : 11 ، 2 سموئیل 2 : 1 ، ایوب 40 : 1 ، اشعیا 7 : 3 ، ارمیا 1 : 7 ، اعمال 8 : 26 و 9: 15 – این فقط نمونة کوچکی است). دلیل کتاب مقدسی وجود ندارد که بگوید خدا امروزه نمی تواند با مردم بطور قابل شنیدن صحبت کند. اینکه خدا بطور قابل شنیدن با گوش ما صحبت کند امری استثنایی است و قانون نیست. حتی در نوشته های کتاب مقدسی که در بارة صحبت کردن خدا ست، همیشه واضح نیست که آیا با کلمات قابل شنیدن بوده و یا با صدایی درون قلب شخص و یا با تاثیر روی فکر او.
خدا امروزه هم با مردم صحبت می کند. خدا اول از همه بوسیلۀ کلامش صحبت می کند (2 تیموتاوس 3 : 16-17). اشعیا 55 : 11 به ما می گوید “همچنان کلام من که از دهانم صادر گردد خواهد بود. نزد من بی ثمر نخواهد برگشت، بلکه آنچه را که خواستم بجا خواهد آورد و برای آنچه آنرا فرستادم کامران خواهد گردید.
خدا از طریق القاء، وقایع، و افکار صحبت می کند. خدا به ما کمک می کند که از طریق وجدانمان درست را از غلط تشخیص دهیم (1 تیموتاوس 1: 5 ، 1 پطرس 3 : 16). خدا در حال تبدیل کردن فکر ما و شبیه کردن آن به فکر خودش است (رومیان 12 : 2). خدا اجازه می دهد که چیزهایی در زندگی ما اتفاق بیفتد که ما را هدایت ، عوض، و کمک کند تا در روح رشد کنیم (یعقوب 1 : 2-5، عبرانیان 12 : 5-12).
اگر خدا امروزه صحبت کند، کلام او باید با کلامش در کتاب مقدس مطابقت داشته باشد (2 تیموتاوس 3: 16-17). خدا خودش را نقض نمی کند و حرفهای او با هم تناقض ندارند.
تدوین: سازمان ایمانداران
منبع: gotquestions