خداوندم هدایتگر و رهبرم
جولای 30, 2020حقیقتِ خداوندم
جولای 31, 2020مرور ایام در تاریخچه نجات
کتاب مقدّس فرآیند تاریخی عمل نجات بخش خداوند را در جهان ثبت کرده است. اصطلاح تاریخچه نجات اشاره به سازماندهی نجات ما توسط خداوند در طی تاریخ بشری دارد. رئوس اصلی مطالب تاریخچه نجات نسبتا بر منصفانه بودن آن اتفاق نظر دارد (مقالات عمومی: مقدمه تاریخچه نجات مشاهده شود)، اما جزئیات آن چنین نیست. آیا خداوند امروز نیز با ما به همان شکل برخورد میکند که با اسرائیلیها برخورد میکرد؟ یا آیا او با گروههای متفاوت به روشهای متفاوت عمل میکند؟
محققین مسیحی کتاب مقدّس نظریات متفاوتی نسبت به این سوال دارند. همه آنها توافق دارند که کتاب مقدّس، بخصوص عهد قدیم، نظم و ترتیب مختلفی را از برخورد خدا با گروههای متفاوت مردم در زمانهای متفاوت در طی تاریخچه نجات توصیف میکند. گرچه برخی چیزها به همان شکل سابق باقی مانده است اما در طی هر دوره متفاوت، نظم و ترتیب جدیدی برقرار شده است. واضح ترین تغییر در زمان مرگ و رستاخیز عیسی مسیح رخ داد. این همان تغییری است که ما میخواهیم درباره آن صحبت کنیم، زیرا تغییرات در طی دوران عهد قدیم از وضوح کمتر و کوچکتری برخوردار بودند.
در طی قرون گذشته، برخی از محققین مسیحی بطور کل روشهای اصولی را برای توضیح تدبیر خداوند برای فدیه و نجات ارائه دادهاند. آنها دو آموزه اصلی (یا الهیاتی) را بوجود آوردند تا بتوانند عملکرد خداوند را برای نجات ما نشان دهند. در کل تعدادی از مسیحیان حداقل یکی از این دو آموزه را مورد توجه و پذیرش قرار داده اند، از اینرو ضرورت دارد تا ما نیز درباره این آموزهها آگاهی داشته باشم. گرچه باید بیاد داشته باشیم که بسیاری از مسیحیان با هیچ یک از این دو آموزه موافق نیستند. آنها برخی از حقایق را در هر یک از این دو مبحث الهیاتی مورد نظر قرار میدهند، اما بر این باور نیستند که کتاب مقدّس تاریخ نجات را به یک چنین روش قاعده داری تقسیم کرده باشد.
الهیات عهد
یکی از این آموزهها به سوالی میپردازد که الهیات عهد نامیده شده است. این دیدگاه بر واژه ” عهد“ تمرکز دارد که در هر دو عهد قدیم و جدید وصف کننده وعدههای برقرار شده خداوند با یک شخص یا یک گروه خاص است و همچنین شامل التزام و تعهداتی است که این افراد باید به آن وفادار باشند. چندین عهد خاص در کتاب عهد قدیم وجود دارد. برای مثال، عهد با نوح (پیدایش ۹: ۸-۱۷) و عهد با ابراهیم (پیدایش فصل ۵، ۱۷) بوضوح در کتاب عهد قدیم توصیف شدهاند. الهیات عهد در ماورای پیمانهایی قرار دارد که در کتاب مقدّس عهد نامیده شده است و صرفا از اصطلاح عهد به جهت نشان دادن رابطه مابین خدا و قومش استفاده شده، در صورتیکه چنین مواردی در کتاب مقدّس عهد نامیده نشده است. آنها با چنین کاری میتوانند کل تاریخچه نجات را با مفهوم عهد پوشش دهند. این یک زیر بنای مهم برای روش الهیاتی آنها میباشد.
این مسیحیان از جزئیات عهدهای خاص در عهد قدیم مبادرت به ایجاد یک توصیف عام برای تمامی عهدهای خداوند از قبیل عهد رابطه کردهاند. عهدهای کتاب مقدّسی که مابین خداوند و مخلوقات بشری برقرار شده به سادگی قراردادی مابین دو شخص هم طراز نبوده است. آنها همانند عهدهایی بودند که در خاورمیانه دوران باستان مابین حاکم و مردم برقرار میشد. عهدهای خداوند صرفا بوسیله خداوند برقرار شدند، اما مردم نیز بخاطر بهرمند شدن از عهد در آن حضور یافتند. خداوند وعده داد که نسبت به شخص یا گروه طرف عهد مسئول خواهد بود، و از آنها نیز انتظار دارد تا به مفاد عهد عمل کنند. مفاد اساسی یک عهد معمولا شامل بندهایی از این قرار بود: ۱) هر دو طرف ملزم به عهد هستند، ۲) شرایط تعیین شده برای باقی ماندن در عهد، ۳) وعدههای برکت برای اطاعت کنندگان و مجازات برای متمردین. معمولا این عهد با قربانی کردن یک حیوان، مُهر شده و به آن رسمیت میبخشیدند، و خداوند نیز اغلب یک نشان مخصوصی برای این امر مهیا میکرد که این علامات از قبیل رنگین کمان برای نوح و ختنه برای ابراهیم بودند.
این مسیحیان باور دارند که خداوند قبل از سقوط آدم و حوا در گناه، با ایشان عهدی برقرار ساخت (مقالات عمومی: سقوط در گناه مشاهده شود)، هر چند که در داستانهای پیدایش از واژه ” عهد“ استفاده نشده است. اما این عهد به عنوان ” عهد عدنی“ شناخته شده است، زیرا خداوند از آدم و حوا انتظار داشت که از باغ عدن نگهداری کنند و مواظب حیوانات درون آن باشند. هیچ نشان واضح و روشنی آنگونه که برای عهد ارتباط داده شده بود برای این عهد داده نشده است. این عهد اغلب به نام عهد عمل نیز خوانده شده است زیرا خداوند از آدم و حوا انتظار داشت تا با اطاعت از عهد و عمل نمودن به آن سبب بقای آن شوند. از اینرو تا زمانیکه آنها مرتکب گناه نشده بودند هیچ نیازی به فدیه یا ایمان به فیض خداوند برای نجات آنها نبود.
این مسیحیان ابراز میکنند که بعد از سقوط در گناه الباقی تاریخچه نجات بوسیله کسی پوشش داده شده که بر فراز عهد فراگیر فیض نشسته است. چنین اصطلاحی در کتاب مقدّس مورد استفاده قرار نگرفته است، اما در سه بند اصلی مفاد یک عهد در تمامی تدابیر خداوند برای فدیه دادن انسان پیدا میشود. خداوند و قوم فدیه یافته او از طرفهای ملزم به عهد هستند. خداوند وعده میدهد که ” من خدای شما خواهم بود و شما قوم من خواهید بود“. ایمان به عیسی مسیح از ملزومات ضروری برای سهیم شدن در عهد فیض است، خواه این ایمان بطور مستقیم در طی دوران عهد جدید حادث شده باشد یا بطور غیر مستقیم در دوران عهد قدیم و با نگاه به جلوتر و به یک فدیه دهنده گمنام یا مسایای در حال آمدن بوده باشد. برکت وعده داده شده، حیات ابدی است. و رد نمودن فیض خداوند سبب مرگ ابدی خواهد شد.
الهیات عهد معمولا این عهد فراگیر فیض را به تعدادی عهد جدا از هم تقسیم میکند که پوشش دهنده تمامی تاریخچه نجات است. آنها باور دارند که تمامی این عهدها اساسا همان عهد فیض هستند، اما ” سازماندهی“ یا ” تدبیر“ (قسمت زیر مشاهده شود) مورد استفاده شده در این عهد فیض در زمانهای متفاوت با گروه مردمان مختلف به شکلی متفاوت بوده است. اول از همه برخی از محققین کتاب مقدّس ابراز میکنند که خداوند پس از واقعه سقوط در گناه یک عهد آدم برقرار ساخت، هر چند که از یک چنین اصطلاحی در کتاب عهد قدیم استفاده نشده است (پیدایش ۳: ۱۴-۲۴). وعده خداوند در ارتباط با سقوط و زوال شیطان نشان دهنده برکت موجود در این عهد است (پیدایش ۳: ۱۵)، و همچنین کشتن حیوانات توسط خداوند برای ساختن رختهایی از پوست (پیدایش ۳: ۲۱) میتواند به عنوان قربانیهایی در نظر گرفته شود که این ” عهد“ را مُهر و معتبر میکند. هر چند در کل علامت و نشان واضحی برای این ” عهد“ داده نشده است.
از واژه عهد در کتاب مقدّس برای اولین بار در ارتباط با عهد نوحایی استفاده شده است (پیدایش ۹: ۱۸-۱۷). خداوند این عهد را با تمام جاندارانی برقرار ساخت که از سیل نجات یافته بودند، و او آنرا با یک قربانی مورد تایید قرار داد. و علامت این عهد ایجاد یک رنگین کمان در آسمان بود. واژه عهد برای دومین بار در درجه نخست با ابراهیم و نسل او برقرار شد (پیدایش ۱۲: ۲-۳؛ ۱۵: ۱-۲۱؛ ۱۷: ۱-۲۷)، همچنین خداوند وعده داد تا کل دنیا را از طریق ابراهیم برکت بدهد. خداوند دوباره عهد خود را با یک قربانی تایید کرد، و علامت عهد ابراهیمی ختنه تمامی نوزادان ذکور بود.
خداوند عهد موسایی را در کوه سینا برقرار کرد (خروج فصل ۱۹-۲۴)، از اینرو اغلب عهد سینایی نیز نامیده میشود. اطاعت از کل شریعت موسایی از ضروریاتی بود که خداوند از اسرائیلیها خواسته بود تا آنرا به انجام برسانند. این شریعت شامل تقدیم قربانیهای بسیاری بود، و باید بسیاری از مراسم و اعیاد مذهبی نیز مورد رعایت قرار میگرفت. عمل ختنه به عنوان نشانی برای این عهد باید همچنان ادامه مییافت، اما چیزهای دیگری نیز از قبیل مراسم پسح اولیه و لوحهای سنگی به شریعت اضافه خواهد شد تا نشان دهنده علائم بیشتری برای عهد موسایی باشد. این عهد همچنین عهد قدیم، یا عهد اول نیز نامیده شده است (عبرانیان ۸: ۷، ۱۳؛ ۹: ۱۵). بر اساس عباراتی از قبیل اینها، برخی از محققین عهد بر این نظر هستند که عهد موسایی یک ” عهد شریعت“ پایین رتبه تر در مابین دو ” عهد وعده“ یعنی عهد ابراهیمی و عهد جدید است. برخی از محققین کتاب مقدّس نیز اشاره به عهدهای جداگانه دیگری به نام عهد فلسطین (تثنیه فصل ۲۹-۳۰)، و عهد لاویانی (اعداد ۱۸: ۱۹؛ ۲۵: ۱۲-۱۳؛ ارمیا ۳۳: ۲۱) میکنند. سایرین نیز این دو عهد را بخشی از عهد موسایی میبینند. برخی نیز یک عهد داودی را بر طبق وعدههای موجود در دوم سموئیل ۷: ۱۵-۱۶ و ارمیا ۳۳: ۲۱ به آن اضافه میکنند، هر چند برای وعده به داود فقط در ارمیا از واژه ” عهد“ استفاده شده است.
عهد جدید قبلا در عهد قدیم پیشگویی شده است (ارمیا ۳۱: ۳۱-۳۴)، اما این عهد فقط بواسطه خون خود عیسی مسیح برقرار خواهد شد (لوقا ۲۲: ۲۰). خود عیسی مسیح به عنوان قربانی این عهد در نظر گرفته شده است (عبرانیان فصل ۸-۱۰). الهیات عهد بر این باور است که برکات عهد جدید بطور کامل به کلیسای دوران عهد جدید داده شده است. آنها اعتقاد دارند که عهد جدید فقط یک سازماندهی یا یک تدبیر متفاوت در ارتباط با عهد فیض است. از اینرو آنها میگویند که بسیاری از جزئیات شریعت موسایی همچنان به مسیحیان برای داشتن یک زندگی مقدّس کمک میکند (مقالات عمومی: هدف از شریعت موسایی مشاهده شود). اغلب افراد، تعمید آب را به عنوان علامت و نشانی برای ورود به عهد جدید در نظر میگیرند، درست همانطور که ختنه نشانی برای ورود به عهد قدیمی تر ابراهیمی و موسایی بود (کولسیان ۲: ۱۱-۱۲). آنها تعلیم میدهند که شام خداوند نیز علامتی برای ادامه شراکت ما در این عهد جدید است (اول قرنتیان ۱۱: ۲۵). از آن جهت که الهیات عهد به مفهوم واقعی کلمه اعتقادی به پادشاهی هزاره زمینی ندارد، از اینرو تعلیم میدهد که بلافاصله پس از بازگشت ثانوی مسیح، خداوند آسمانی جدید و زمینی جدید خواهد آفرید (دوم پطرس ۳: ۱۳؛ مکاشفه ۲۱: ۱).
الهیات تدبیر
آموزه دیگری که به تدابیر کلی خداوند در تاریخچه نجات میپردازد، الهیات تدبیر نامیده شده است. این آموزه بر واژه ” تدبیر“ تمرکز دارد که ترجمه قدیمی تر یک واژه عامیانه یونانی به نام ” اِکونومیا“ میباشد. این واژه در عهد جدید هم برای توصیف نظارت یا اداره امور یک خانواده و هم برای تدابیر خداوند جهت اداره امور یک عصر و دوره خاص بکار رفته است. ” نظم و ترتیب“ یا ” نظارت“ ممکن است ترجمههای متناوب و خوبی برای این واژه یونانی باشند. این مسیحیان به دو تدبیری اشاره میکنند که در کتاب مقدّس آمده است. پولس زمانی که درباره تدبیر یا ماموریت فیض در کلیسای کنونی مینویسد (همان واژه یونانی در افسسیان ۳: ۲، ۹ و کولسیان ۱: ۲۴-۲۶)، در همان حال نیز اشاره به دورانی قبل از زمان حال میکند. و پولس در افسسیان ۱: ۱۰ از همان واژه یونانی برای تقدیر یا تدبیری در آینده استفاده میکند. الهیات تدبیر فراتر از محدودیت کتاب مقدّس در استفاده از عقاید قرار گرفته است و از اصطلاح تدبیر برای چیزهای بسیاری از قبیل ارتباط مابین خداوند و قوم او استفاده کرده است که بطور خاص در کتاب مقدّس ” تقدیرات“ یا ” تدبیرات“ نامیده نشده است. آنها به کل تاریخچه نجات همانند چیزی نگاه میکنند که با لفافهای از تدبیرات پوشیده شده است. این اساس و پایهای جامع برای این آموزه الهیاتی میباشد.
این الهی دانان با بررسی جزئیات تعلیم کتاب مقدّس درباره ناظر یا سرپرست بودن (لوقا ۱۲: ۴۲-۴۸؛ ۱۶: ۱-۱۳ از یک واژه یونانی استفاده میکند) برای تقدیرات یا تدبیرات خداوند در سراسر تاریخچه نجات، یک شرح حال عام فراهم کردهاند. آنها تعلیم میدهند که ” تدبیر“ کتاب مقدّسی شامل روش خاص خداوند برای حکومت بر کل نوع بشر یا بخشی از آن در طی یک دوران خاص در تاریخ انسان است. در این آموزه نیز مثل نظریه عهد، هر دو طرف دخیل هستند و طرفین در رتبه مساوی قرار ندارند. یک طرف (خدا) اقتدار دارد تا به طرف دیگر (یک گروه خاص از مردم) دستور دهد تا مسئولیتهای خاصی را به انجام برسانند. مردم به خداوند جوابگو هستند، و اگر وفادار نباشند مجازات خواهند شد. مشخصه تدبیر شامل مفاد ذیل میباشد: ۱) یک مکاشفه خاص از طرف خداوند، از قبیل وعده و یا عهدی که ابراهیم دریافت کرد؛ ۲) یک آزمون خاص، از قبیل درخت معرفت نیک و بد، اما گاهی اوقات نیز یک مسئولیت چنان کاملا ساده و واضح است که در حدی نیست که نیاز به یک آزمون خاص داشته باشد؛ ۳) داوری خداوند بر مردم؛ که خواه یک مجازات نهایی از قبیل سیل، یا یک مجازات معمول تر از طریق تکرار آزمایشات میباشد.
الهیات تدبیر اساسا تاریخچه نجات را به دو دوره اصلی تقسیم میکند: تدبیر شریعت (عهد قدیم) و تدبیر فیض (عهد جدید). آنها معمولا این روش ساده را به پنج تا هفت تدبیر بسط میدهند. بتازگی محققین تدبیر تاکید کردهاند که این فرآیندهای متفاوت در طی تاریخ بشر، روشهای متفاوتی برای کسب نجات نیستند؛ از آنجا که مردم در هر فرآیند تدبیری، در آزمون مقرر خداوند رد شده و مسئولیتهای خواسته شده از آنان را به تحقق نرسانده اند، پس تنها راهی که در هر فرآیند تدبیری برای نجات باقی میماند فقط فیض خداوند است.
روش حکومت خداوند بر نوع بشر قبل از سقوط در گناه معمولا تدبیر بی گناهی (یا آزادی) نامیده میشود. خداوند مستقیما با آدم سخن گفت و به او فرمان داد تا از درخت معرفت خوب و بد نخورد (پیدایش ۲: ۱۷). گرچه آدم و حوا از بردگی گناه آزاد بودند، اما در این آزمون شکست خوردند و با از دست دادن ابدیت و اخراج از باغ عدن مورد مجازات قرار گرفتند (پیدایش فصل ۳).
دوران زمانی مشابه در هر دو آموزه
دوران زمانی | الهیات عهدها | الهیات تدبیرات |
گذشته ازلی | عهد فدیه | |
قبل از سقوط | عهد اعمال عهد عدنی | بی گناهی (یا آزادی) |
سقوط در سیل | عهد فیض عهد آدم | وجدان (یا مسئولیت اخلاقی) |
نوح در بابل | عهد نوحایی | حکومت انسانی (یا مدنی) |
ابراهیم در کوه سینا | عهد ابراهیمی | وعده (یا قانون بزرگان خاندان) |
کوه سینا در عیسی | عهد موسایی / سینایی فلسطینی لاویانی داودی | شریعت (یا شریعت موسایی) |
بعد از صلیب | عهد جدید | فیض (یا کلیسا) |
پس از بازگشت مسیح | (آسمانی جدید و زمینی جدید) | پادشاهی هزاره (آسمانی جدید و زمینی جدید) |
دوران مابین سقوط در گناه و سیل، تدبیر وجدان (یا مسئولیت اخلاقی) نامیده شده است. مردان و زنانی که گناه را تجربه کرده بودند اینک به شناخت تفاوت مابین خوب و بد نائل شده بودند. حالا از آنها انتظار میرفت تا از اوامر وجدان خود اطاعت کنند و خون قربانیهای قابل قبول را به خداوند تقدیم کنند (پیدایش ۴: ۴). فقط تعداد اندکی سعی به اطاعت کردند، و خداوند سرانجام دنیا را در دوران حیات نوح با جاری ساختن سیل مجازات کرد (پیدایش فصل ۶-۸). بعد از سیل، برنامه بعدی خداوند ایجاد حکومتی انسانی بود. مکاشفه جدید از طرف خداوند به انسان اجازه میداد تا گوشت حیوانات را بخورد، و فرمان داده شد که به قتل رساندن دیگران سبب مجازات مرگ میشود، اما اجرای این فرمان مستلزم ایجاد نوعی دولت و حکومت انسانی بود. خداوند بویژه به نژاد بشر فرمان داد تا زمین را پر سازند (پیدایش ۹: ۱-۷). اما آنها از اطاعت این فرمان امتناع کردند، و در عوض آن، برج بابل را بنا کردند. خداوند آنها را با ایجاد اغتشاش در گویش زبانشان مورد مجازات قرار داد، که سبب شد تا از هم جدا و در روی زمین پراکنده شوند (پیدایش فصل ۱۱).
ما در دوران ابراهیم به تدبیر وعده میرسیم که این وعده صرفا به یک خاندان خاص داده میشود. این بوضوح نظم و تدبیری متفاوت از برنامههای قبلی یا بعدی خداوند بود (غلاطیان ۳: ۱۵-۲۹؛ عبرانیان ۶: ۱۵؛ ۱۱: ۹ مشاهده شود). این فرآیند همچنین تدبیر قانون بزرگان خاندان نیز نامیده شده است. از بزرگان خاندان از قبیل ابراهیم، اسحاق و یعقوب انتظار میرفت تا به خداوند توکل و از او اطاعت نمایند. خداوند به آنها وعده داده بود تا سرزمین کنعان را به ایشان بدهد، اما آنها در آزمون خداوند شکست خوردند و سرانجام نسلهای ایشان به بردگی در مصر مجازات شدند.
خداوند سرانجام اسرائیلیها را از مصر نجات داده و به آنها شریعت موسایی را در کوه سینا داد (خروج فصل ۱۹-۲۴). این تدبیر شریعت فقط شامل حال قوم برگزیده خداوند یعنی اسرائیلیها میشد که ملزم به اطاعت از قوانین و مقرراتی بودند که به آنها داده شده بود (یعقوب ۲: ۱۰). آنها دوباره قصور کرده و شکست خوردند، اما شریعت سبب شد تا آنها نسبت به طبیعت گناه شناخت پیدا کنند (رومیان ۳: ۲۰). در طی این دوران، زمانهای زیادی از اسارت وجود داشت و خداوند به وفور نیز آنها را نجات داد. بخشی از مکاشفه خداوند در طی این تدبیر، به اسرائیلیها امید به عصر آینده را داد، امیدی بر اینکه خداوند آنها را جمع کرده و در سرزمین خودشان دوباره احیا خواهد کرد.
بوضوح مرگ و رستاخیز عیسی مسیح سرآغاز یک تدبیر جدید بود. این فرآیند، تدبیر فیض نامیده شد. بسیاری میگویند این فرآیند جدید در روز پنطیکاست آغاز شد، روزی که روحالقدس جاری و کلیسا را قوت بخشید. از اینرو برخی این فرآیند را تدبیر کلیسا نیز میخوانند. مکاشفه جدید شامل هم کتاب عهد جدید و هم شامل خود عهد جدید میشد که توسط عیسی مسیح برقرار گردیده بود. این محققین کتاب مقدّس بر این باورند که شریعت موسایی بوسیله مسیح بطور کامل به تحقق رسید، و از اینرو سودمند بودن و نیاز به شریعت برای مسیحیان به پایان رسید (رومیان ۱۰: ۴؛ مقالات عمومی هدف از شریعت موسایی مشاهده شود). مسئولیت ما اطمینان و توکل به کار مسیح بر روی صلیب است، توکلی که کارهای نیکو را به ثمر خواهد آورد (افسسیان ۲: ۹-۱۰). هر چند اغلب مردم توکل خود را بر مسیح قرار نمیدهند اما یک داوری نهایی در بازگشت ثانوی مسیح برای آنها وجود خواهد داشت. بر طبق الهیات تدبیر، بعد از بازگشت ثانوی مسیح یک پادشاهی هزاره واقعی برای مدت هزار سال در دنیا برقرار خواهد شد (مکاشفه ۲۰: ۱-۶). این حکومت زمینی که بوسیله خود عیسی مسیح رهبری خواهد شد پادشاهی مقدر شده نامیده شده است. در طی این پادشاهی مقدر شده، سرانجام برکات کامل عهد جدید فراهم و در دسترس همگان قرار خواهد گرفت. آنانی که از ایمان آوردن اجتناب کرده و در مقابل مسیح دست به طغیان زده اند، در پایان این مدت هزار ساله با داوری نهایی روبرو خواهند شد (مکاشفه ۲۰: ۷-۱۵) در آن زمان تمامی غیر ایمانداران برای داوری نهایی از مردگان قیام داده خواهند شد. بعد از آن خداوند آسمانی جدید و زمینی جدید خواهد آفرید (مکاشفه ۲۱: ۱).
یک تفاوت بزرگ: اسرائیل و کلیسا
این دو آموزه الهیاتی با وجود تشابهات بسیاری که با هم دارند در انتها دارای دو دیدگاه متفاوت در درک و برداشت از نبوتهای موجود در هر دو عهد قدیم و جدید هستند. الهیات مبتنی بر تدبیرات معتقد است که تا حد ممکن نبوتها باید به طبیعی ترین شکل و به مفهوم واقعی کلمه مورد درک و بررسی قرار گیرند، در صورتیکه الهیات عهد معتقد است که نبوتها اگر چه نه اغلب، اما در بسیاری از موارد باید به شکلی نمادین مورد درک و بررسی قرار گیرند (مقالات عمومی: نبوت و پیشگویی مشاهده شود). این تفاوت بوضوح در دو برداشت متفاوت از ارتباط مابین اسرائیل و کلیسا دیده میشود.
تقریبا تمامی الهیات عهد معتقد است که کلیسا به عنوان قوم خدا جایگزین اسرائیل شده است. آنها اشاره میکنند که عیسی مسیح بجای آدم سر سلسله نژاد بشر گشته است (رومیان ۵: ۱۲-۱۹؛ اول قرنتیان ۱۵: ۴۵). این محققین کتاب مقدّس باور دارند که یک چنین رهبری یک نماینده محق، یا یک پیشوای مشروع است. وقتی عیسی جایگزین آدم به عنوان سرسلسله قوم خدا شد، کلیسا نیز جایگزین اسرائیل به عنوان قوم خدا گردید. آنها باور دارند تمامی نبوتها و وعدههای تحقق نیافته که در عهد قدیم به اسرائیل داده شد در زمان شروع عصر کلیسا، کاملا به کلیسا منتقل گردید. عیسی مسیح نه فقط نماینده نهایی اسرائیل عهد قدیم (اعمال ۱۳: ۲۲-۲۴؛ رومیان ۱۱: ۲۶)، بلکه او پیشوا و در راس اسرائیل حقیقی عهد جدید نیز قرار دارد، اسرائیلی که باور آن بر کلیسا میباشد (غلاطیان ۶: ۱۶). بر طبق این دیدگاه، کلیسا تبدیل به تنها مکان حقیقی فرزندان روحانی ابراهیم شده است (رومیان ۴: ۱۶-۱۷؛ غلاطیان ۳: ۲۹). اغلب محققین عهد باور ندارند که قوم کنونی اسرائیل، ثمره تحقق نبوتهای خداوند در عهد قدیم به اسرائیلیها باشد. آنها حتی باور ندارند که یهودیان پس از بازگشت ثانوی مسیح داری ارتباط خاص و ویژهای با خداوند باشند. بعلاوه آنها تحقق تمامی وعدههای پادشاهی را در کلیسا میبینند. آنها باور دارند که پادشاهی هزاره (مکاشفه ۲۰: ۱-۶) نمادی از حاکمیت روحانی کلیسای کنونی در آسمان و در قلب ایمانداران است. در این دیدگاه، پادشاهی و کلیسا در اساس یکی هستند.
از طرف دیگر الهیات تدبیرات بر این باور نیست که کلیسا جایگزین اسرائیل به عنوان قوم خدا شده است. آنها بر این باورند که قوم اسرائیل و کلیسا در برنامههای خداوند دارای آینده متفاوتی هستند. آنها اشاره میکنند که برخی از وعدهها دنیوی هستند و شامل قوم اسرائیل نیز میشوند، و سایر وعدهها که روحانی هستند شامل حال بدن مسیح یعنی کلیسا میشوند. پولس مینویسد که خداوند اسرائیلیها را رد نکرده است (رومیان ۱۱: ۱-۲)، و خداوند همچنان به وجه تمایز قائل شدن مابین یهودیان و کلیسا ادامه میدهد (اول قرنتیان ۱۰: ۳۲). بسیاری از نبوتها درباره برکتی سخن میگویند که در آینده متعلق به اسرائیل است (اشعیا ۱۱: ۱-۱۶؛ ارمیا ۲۳: ۳-۸؛ حزقیال ۳۷: ۱۵-۲۸)، حتی در عهد جدید نیز به آن اشاره شده است (لوقا ۲۲: ۳۰؛ رومیان ۱۱: ۲۵-۲۸). پولس در ارتباط با یهودیان مینویسد که نعمتهای خدا و دعوت او برگشت ناپذیر است (رومیان ۱۱: ۲۹). از اینرو الهیات تدبیرات بر این باور است که اسرائیل به عنوان یک قوم بعد از بازگشت ثانوی مسیح دارای رابطه خاص و متفاوتی از کلیسا با خداوند خواهد بود. آنها اعتقاد دارند که خداوند به منظور تحقق وعدههای خود در عهد قدیم، به قوم کنونی اسرائیل کمک میکند. آنها میگویند کلیسا در این تدبیر کنونی در مرحله نخست اهمیت قرار دارد، در حالیکه اهمیت پادشاهی هزاره در طی دوران بعدی تدبیر که نهایی نیز میباشد در مرحله نخست قرار خواهد گرفت. این بدین مفهوم است که بدن مسیح یعنی کلیسا همان پادشاهی آینده نخواهد بود و اسرائیل نیز در آن از جایگاه خاصی برخوردار خواهد بود. در این دیدگاه، کلیسا در پادشاهی زمینی سهیم خواهد بود، اما نه به همان شکلی که قوم اسرائیل سهیم خواهد بود.
بتازگی برخی از الهی دانان عهد به مفهوم واقعی کلمه شروع به بررسی تحقق وعده زمینی جدید کردهاند که در مکاشفه فصل ۲۱-۲۲ توصیف شده است. این امر بینش الهیات عهد را به تعلیمات الهیات تدبیرات در مورد پادشاهی زمینی آینده که بوسیله عیسی مسیح حکمرانی خواهد شد نزدیک میسازد. اما در الهیات عهد بر خلاف باور الهیات تدبیرات، این پادشاهی زمینی در طی دوران هزاره و قبل از نبرد بزرگ صورت نخواهد گرفت، و اسرائیل به عنوان یک قوم، هیچ نقش خاصی در آن نخواهد داشت. از طرف دیگر برخی از پیروان تدبیرات از هم اکنون پادشاهی روحانی خداوند را در سراسر تاریخچه نجات مورد بررسی قرار دادهاند. آنها پذیرفتهاند که عیسی هم اکنون در آسمان به عنوان پادشاه داودی سلطنت میکند و این پادشاهی از قبل شروع شده است تا برکات آنرا در کلیسا نشان دهد. این امر سبب نزدیک شدن بینش الهیات تدبیرات به تعلیمات الهیات عهد شده است مبنی بر اینکه بسیاری از نبوتها باید به مفهومی نمادین تفسیر شود. گرچه این آموزه جدید تدبیرات همچنان یک آینده خاص را برای اسرائیل به عنوان یک قوم در دوران پادشاهی زمینی هزاره مسیح بعد از بازگشت ثانوی او و قبل از داوری نهایی در نظر میگیرد.
خلاصهای از تشابهات و تفاوتها
هر دو الهیات عهد و تدبیر، تاریخچه نجات را به مدت زمانهای خاصی یا دوران خاصی تقسیم میکنند. هر دو بر اهمیت ” عهدهای“ ویژهای که در عهد قدیم توصیف شده است آگاه هستند. هر دو از واژه ” تدبیر“ (یا ” اداره امور“) استفاده کردهاند و هر دو طرز برخورد خداوند با بشر را در طی دوران مختلف تا حدی متفاوت میبینند. هر دو زمینه مشترکی را در فیض خداوند میبینند زمینهای که سرانجام و در نهایت در مرگ و رستاخیز عیسی مسیح تبلور پیدا کرد.
برخی از آموزههای مشخص الهیات عهد بدین شرح است: ۱) کل تاریخچه نجات بوسیله رشتهای از عهدها پوشیده شده است. ۲) تعداد بسیار زیادی یا اغلب نبوتهای کتاب مقدّس باید بصورت نمادین یا روحانی تفسیر شود. ۳) کلیسا جایگزین اسرائیل در نبوت عهد قدیم شده است و اسرائیل خارج از کلیسا هیچ آینده و جایگاه خاصی در نقشه فدیه خداوند ندارد.
برخی از آموزههای مشخص الهیات تدبیر بدین شرح است: ۱) کل تاریخچه نجات بوسیله رشتهای از تدبیرات پوشیده شده است. ۲) نبوتهای کتاب مقدّس تا حد امکان باید به مفهوم واقعی کلمه یا به طبیعی ترین شکل ممکن تفسیر شود. ۳) بر اساس نبوتهای عهد قدیم، کلیسا کاملا جایگزین اسرائیل نشده است. اسرائیل به عنوان یک قوم در نقشه فدیه خداوند از آینده خاصی برخوردار است.
الهی دانان عهد تاکید بر وحدت نظر در نقشه فدیه خداوند دارند، در حالیکه الهی دانان تدبیر تاکید بر تفاوتهای مهم در سراسر تاریخچه نجات دارند. در جایی که الهی دانان تدبیر گرایش به تاکید بیش از حد بر تفاوت مابین شریعت و فیض دارند، الهی دانان عهد اغلب از تصدیق اهمیت تفاوت مابین وعده و شریعت در نوشتههای پولس و در کتاب عبرانیان اجتناب میورزند. دوباره پیروان تدبیر باید تصدیق کنند که کلیسا همیشه از مزامیر و نبوتهای بسیاری که در اصل به اسرائیل داده شده استفاده کرده و آنها را شامل حال زندگی ایمانداران مسیحی کرده است؛ اما الهی دانان عهد نیز باید تصدیق کنند که تمامی وعدههای خداوند مستلزم این نیست که فقط به کلیسا منتقل شود.
برخی از مسیحیان معتقد هستند آموزه عهد درست است. سایرین معتقد هستند که آموزه تدبیر درست است. بسیاری از مسیحیان نیز بر این باورند که هیچ کدام از این دو روش بطور کامل درست نیست، و تعلیمات محدودی از هر دو آموزه در ارتباط با عهدها و تدبیرات در کتاب مقدّس نام برده شده است. برخی نیز به راحتی تاریخچه نجات را به دو دوره زمانی مشخص یعنی قبل از مسیح و بعد از مسیح، یا به سه دوره زمانی به نامهای، وعده، شریعت، و انجیل تقسیم میکنند (غلاطیان ۳: ۸-۱۰، ۱۷-۲۵). ما نباید اجازه دهیم که نظریات متفاوت از قبیل این چیزها سبب از بین رفتن همکاری و دوستی ما با یکدیگر شود. همه ما باور داریم که خداوند بر تاریخ و بر نجات ما تسلط دارد: ” یقیناً به طوری كه قصد نمودهام همچنان واقع خواهد شد. و به نهجی كه تقدیر كردهام همچنان بجا آورده خواهد گشت “ (اشعیا ۱۴: ۲۴). پولس ما را مطمئن میسازد که خداوند ما را پیش از بنیاد عالم در او [مسیح] برگزید تا در حضور او در محبت مقدّس و بی عیب باشیم (افسسیان ۱: ۴).
منبع: رازگاه