خداوند گفت و شد
نوامبر 7, 2020در اتحاد با خداوند
نوامبر 8, 2020اخاب Ahab
لغت فوق به معنای برادرِ پدر میباشد.
نام دوشخصیت مختلف در کتاب مقدس اخاب نامیده شده است.
۱- اَخاب هفتمین پادشاه اسرائیل بود و پس از مرگ پدرش عُمْری به مدت بیست و دو سال ( حدودا ۸۷۱ تا ۸۵۲ قبل از میلاد ) بر اسرائیل و سامره حکومت کرد.
اخاب با اِیزابَل، دختر اَتْبَعْل، پادشاه صیدونیان ازدواج کرد. و بت بعل متعلق به صیدونیان را پرستش و در سامره یک بتخانه و قربانگاه برای بعل ساخته و سپس به ساختن بتهای دیگر پرداخت. هیچ پادشاهی به اندازه وی خداوند را خشمگین نساخت.
ایلیا تنها نبی باقیمانده، اخاب را مورد توبیخ قرار داده و میگوید خشکسالی همچنان ادامه خواهد یافت اگر بتهای بعل از اسرائیل جمع نشوند، و کاهنان بت پرست را جهت اثبات خدایشان در کوه کرمل به مبارزه میطلبد. یهوه با روشن کردن آتش قربانی ایلیا حقانیت خود را به اثبات میرساند و مردم دوباره به پرستش یهوه روی آورده و ایلیا و مردم تمام انبیای بعل را گرفته و در کنار رود قیشون کشتند، سپس بعد از سه سال باران بارید.
نابوت به علت عدم فروش تاکستان خود که ارثیه اجدادش بود، خشم اخاب را برانگیخت و بر اساس توطئه ایزابل، نابوت سنگسار و کشته شد. بواسطه مرگ نابوت، ایلیای نبی کشته شدن و نابودی تمامی خاندان اخاب را نبوت کرد.
اخاب سه نوبت با بنهداد پادشاه دمشق وارد جنگ شد. دو جنگ اول بر اساس تهاجم بنهداد آغاز گردید، در هر دو جنگ با کمک خداوند، اخاب به پیروزی دست یافت. در جنگ دوم پس از شکست بنهداد، اخاب بر اساس پیشنهاد بنهداد بر ساختن محلههایی در دمشق توسط اخاب، و باز پس دادن شهرهایی که پدرش در زمان عمرو گرفته بود، وی را برادر خود اعلام و از کشتن وی منصرف گردید و این برخلاف خواست خداوند بود.
جنگ سوم پس از سه سال آرامش وصلح توسط اخاب و با حمایت یهُوْشافاط، پادشاه یهودا به منظور بازپس گرفتن شهر راموت جِلْعاد آغاز گردید. بر اساس نبوت میکایای نبی، اخاب بر اساس تیری که بصورت تصادفی از میان شکاف زره به او اصابت کرد کشته و خونش در ارابه ریخته شد.
جسد او را به سامره آورده و در آنجا به خاک سپردند. ارابه و اسلحه او را در برکه سامره شستند و سگان بر اساس پیشگویی ایلیا خون او را لیسیدند.
۲-اخاب پسر قولایا و یکی از انبیای دروغین اسرائیلی در بابل بود و مرتکب گناهانی از جمله زنا با زنان همسایه و به دروغ آوردن پیام از طرف خداوند شده بود.
منابع کتاب مقدس: پادشاهان اول باب ۱۶، ۱۸، ۲۰، ۲۱ و ۲۲ – ارمیا باب ۲۹
پادشاهان اول باب ۱۶ آیه ۲۸ تا ۳۳
۲۸ پس عُمْری با پدران خویش خوابید و در سامره مدفون شد و پسرش اَخاب در جایش سلطنت نمود. ۲۹ و اَخاب بن عُمْری در سال سی و هشتم آسا، پادشاه یهودا، بر اسرائیل پادشاه شد، و اَخاب بن عُمْری بر اسرائیل در سامره بیست و دو سال سلطنت نمود. ۳۰ و اَخاب بن عُمْری از همة آنانی كه قبل از او بودند در نظر خداوند بدتر كرد. ۳۱ و گویا سلوك نمودن او به گناهان یرُبْعام بن نباط سهل میبود كه اِیزابَل، دختر اَتْبَعْل، پادشاه صیدونیان را نیز به زنی گرفت و رفته، بَعل را عبادت نمود و او را سجده كرد. ۳۲ و مذبحی به جهت بعل در خانة بَعل كه در سامره ساخته بود، برپا نمود. ۳۳ و اَخاب اشیره را ساخت و اَخاب در اعمال خود افراط نموده، خشم یهُوَه، خدای اسرائیل را بیشتر از جمیع پادشاهان اسرائیل كه قبل از او بودند، به هیجان آورد.
پادشاهان اول باب ۱۸ آیه ۱۸ تا ۲۰
۱۸ گفت: «من اسرائیل را مضطرب نمیسازم، بلكه تو و خاندان پدرت؛ چونكه اوامر خداوند را ترك كردید و تو پیروی بعلیم را نمودی. ۱۹ پس الا´ن بفرست و تمام اسرائیل رانزد من بر كوه كرمل جمع كن و انبیای بعل را نیز چهارصد و پنجاه نفر، و انبیای اشیریم را چهارصد نفر كه بر سفرة ایزابل میخورند.» ۲۰ پس اَخاب نزد جمیع بنی اسرائیل فرستاده، انبیا را بر كوه كرمل جمع كرد.
پادشاهان اول باب ۱۸ آیه ۳۸ تا ۴۰
۳۸ آنگاه آتشِ یهُوَه افتاده، قربانی سوختنی و هیزم و سنگها و خاك را بلعید و آب را كه در خندق بود، لیسید. ۳۹ و تمامی قوم چون این را دیدند، به روی خود افتاده، گفتند: «یهُوَه، او خداست! یهُوَه او خداست!» ۴۰ و ایلیا به ایشان گفت: «انبیای بَعْل را بگیرید و یكی از ایشان رهایی نیابد.» پس ایشان را گرفتند و ایلیا ایشان را نزد نهر قیشون فرود آورده، ایشان را در آنجا كشت.
پادشاهان اول باب ۲۱ آیه ۱ تا ۴
۱ و بعد از این امور، واقع شد كه نابوت یزْرَعِیلی، تاكستانی در یزْرَعِیل به پهلوی قصر اَخاب، پادشاه سامره، داشت. ۲ و اَخاب، نابوت را خطاب كرده، گفت: «تاكستان خود را به من بده تا باغِ سبزی كاری، برای من بشود زیرا نزدیك خانة من است، و به عوض آن تاكستانی نیكوتر از آن به تو خواهم داد، یا اگر در نظرت پسنداید قیمتش را نقره خواهم داد.» ۳ نابوت به اَخاب گفت: «حاشا بر من از خداوند كه ارث اجداد خود را به تو بدهم.» ۴ پس اَخاب به سبب سخنی كه نابوت یزْرَعِیلی به او گفته بود، پریشان حال و مغموم شده، به خانة خود رفت زیرا گفته بود: «ارث اجداد خود را به تو نخواهم داد.» و بر بستر خود دراز شده، رویش را برگردانید و طعام نخورد.
پادشاهان اول باب ۲۱ آیه ۱۱ تا ۱۳
۱۱ پس اهل شهرش، یعنی مشایخ و نجبایی كه در شهر وی ساكن بودند، موافق پیغامی كه ایزابل نزد ایشان فرستاده، و بر حسب مضمون مكتوبی كه نزد ایشان ارسال كرده بود، به عمل آوردند. ۱۲ و به روزه اعلان كرده، نابوت را در صدر قوم نشانیدند. ۱۳ و دو نفر از بنی بلّیعال درآمده، پیش وی نشستند و آن مردان بلّیعال به حضور قوم بر نابوت شهادت داده، گفتند كه «نابوت بر خدا و پادشاه كفر گفته است »، و او را از شهر بیرون كشیده، وی را سنگسار كردند تا بمُرد.
پادشاهان اول باب ۲۱ آیه ۱۶ تا ۲۴
۱۶ و چون اَخاب شنید كه نابوت مرده است، اَخاب برخاسته، به جهت تصرّف تاكستانِ نابوت یزْرَعِیلی فرود آمد. ۱۷ و كلام خداوند نزد ایلیای تِشْبی نازل شده، گفت: ۱۸ « برخیز و برای ملاقات اَخاب، پادشاه اسرائیل كه در سامره است، فرود شو. اینك او درتاكستان نابوت است كه به آنجا فرود شد تا آن را متصرّف شود. ۱۹ و او را خطاب كرده، بگو خداوند چنین میگوید: آیا هم قتل نمودی و هم متصرّف شدی؟ و باز او را خطاب كرده، بگو خداوند چنین میگوید: در جایی كه سگان خون نابوت را لیسیدند، سگان خون تو را نیز خواهند لیسید.» ۲۰ اَخاب به ایلیا گفت: «ای دشمن من، آیا مرا یافتی؟» او جواب داد: «بلی تو را یافتم زیرا تو خود را فروختهای تا آنچه در نظر خداوند بد است، بجا آوری. ۲۱ اینك من بر تو بلا آورده، تو را بالكلّ هلاك خواهم ساخت، و از اَخاب هر مرد را خواه محبوس و خواه آزاد در اسرائیل منقطع خواهم ساخت. ۲۲ و خاندان تو را مثل خاندان یرُبْعام بن نباط و مانند خاندان بَعْشا ابن اَخِیا خواهم ساخت به سبب اینكه خشم مرا به هیجان آورده، و اسرائیل را مرتكب گناه ساختهای.» ۲۳ و دربارة ایزابل نیز خداوند تكلم نموده، گفت: «سگانْ ایزابل را نزد حصار یزْرَعِیل خواهند خورد. ۲۴ هر كه را از كسان اَخاب در شهر بمیرد، سگان بخورند و هر كه را در صحرا بمیرد، مرغان هوا بخورند.»
پادشاهان اول باب ۲۰ آیه ۱
۱ و بَنْهَدَد، پادشاه اَرام، تمامی لشكر خود را جمع كرد، و سی و دو پادشاه و اسبان و ارابهها همراهش بودند. پس برآمده، سامره را محاصره كرد و با آن جنگ نمود.
پادشاهان اول باب ۲۰ آیه ۱۳
۱۳ و اینك نبیای نزد اَخاب، پادشاه اسرائیل آمده، گفت: « خداوند چنین میگوید: آیا این گروه عظیم را میبینی؟ همانا من امروز آن را به دست تو تسلیم مینمایم تا بدانی كه من یهُوَه هستم.»
پادشاهان اول باب ۲۰ آیه ۲۰ تا ۲۱
۲۰ هر كس از ایشان حریف خود را كشت و اَرامیان فرار كردند و اسرائیلیان ایشان را تعاقب نمودند و بَنْهَدَد پادشاه اَرام بر اسب سوار شده، با چند سوار رهایی یافتند. ۲۱ و پادشاه اسرائیل بیرون رفته، سواران و ارابهها را شكست داد، و اَرامیان را به كشتار عظیمی كشت.
پادشاهان اول باب ۲۰ آیه ۲۸ تا ۳۴
۲۸ و آن مرد خدا نزدیك آمده، پادشاه اسرائیل را خطاب كرده، گفت: « خداوند چنین میگوید: چونكه اَرامیان میگویند كه یهُوَه خدای كوههاست و خدای وادیها نیست، لهذا تمام این گروه عظیم را به دست تو تسلیم خواهم نمود تا بدانید كه من یهُوَه هستم.» ۲۹ و اینان در مقابل آنان، هفت روز اردو زدند و در روز هفتم جنگ با هم پیوستند و بنی اسرائیل صد هزار پیادة اَرامیان را در یك روز كشتند. ۳۰ و باقی ماندگان به شهر اَفیق فرار كردند و حصار بر بیست و هفت هزار نفر از باقی ماندگان افتاد.و بَنْهَدَد فرار كرده، در شهر به اطاق اندرونی درآمد. ۳۱ و بندگانش وی را گفتند: «همانا شنیدهایم كه پادشاهانِ خاندانِ اسرائیل، پادشاهان حلیم میباشند، پس بر كمر خود پلاس و بر سر خود ریسمانها ببندیم و نزد پادشاه اسرائیل بیرون رویم شاید كه جان تو را زنده نگاه دارد.» ۳۲ و پلاس بر كمرهای خود و ریسمانها بر سر خود بسته، نزد پادشاه اسرائیل آمده، گفتند: «بندة تو، بَنْهَدَد میگوید: تمنّا اینكه جانم زنده بماند.» او جواب داد: «آیا او تا حال زنده است؟ او برادر من میباشد.» ۳۳ پس آن مردان تَفَأُل نموده، آن را به زودی از دهان وی گرفتند و گفتند: «برادر تو بَنْهَدَد!» پس او گفت: «بروید و او را بیاورید.» و چون بَنْهَدَد نزد او بیرون آمد، او را بر ارابة خود سوار كرد. ۳۴ و (بَنْهَدَد) وی را گفت:«شهرهایی را كه پدر من از پدر تو گرفت، پس میدهم و برای خود در دمشق كوچهها بساز، چنانكه پدر من در سامره ساخت.» (در جواب گفت ): «من تو را به این عهد رها میكنم.» پس با او عهد بست و او را رها كرد.
پادشاهان اول باب ۲۲ آیه ۱ تا ۴
۱ و سه سال گذشت كه در میان اَرام و اسرائیل جنگ نبود. ۲ و در سال سوم، یهُوْشافاط، پادشاه یهودا نزد پادشاه اسرائیل فرود آمد. ۳ و پادشاه اسرائیل به خادمان خود گفت: «آیا نمیدانید كه راموت جِلْعاد از آن ماست و ما از گرفتنش از دست پادشاه اَرام غافل میباشیم؟» ۴ پس به یهُوْشافاط گفت: «آیا همراه من به راموت جِلْعاد برای جنگ خواهی آمد؟» و یهُوْشافاط پادشاه اسرائیل را جواب داد كه «من، چون تو و قوم من، چون قوم تو و سواران من، چون سواران تو میباشند.»
پادشاهان اول باب ۲۲ آیه ۱۵ تا ۱۷
۱۵ پس چون نزد پادشاه رسید، پادشاه وی را گفت: «ای میكایا، آیا به راموت جِلْعاد برای جنگ برویم یا باز ایستیم.» او در جواب وی گفت: «برآی و فیروز شو. و خداوند آن را به دست پادشاه تسلیم خواهد كرد.» ۱۶ پادشاه وی را گفت: «چند مرتبه تو را قسم بدهم كه به اسم یهُوَه، غیر از آنچه راست است به من نگویی؟» ۱۷ او گفت: «تمامی اسرائیل را مثل گلهای كه شبان ندارد بر كوهها پراكنده دیدم و خداوند گفت: اینها صاحب ندارند، پس هر كس به سلامتی به خانة خود برگردد.»
پادشاهان اول باب ۲۲ آیه ۳۴ تا ۳۸
۳۴ اما كسی كمان خود را بدون غرض كشیده، پادشاه اسرائیل را میان وصلههای زره زد، و او به ارابه ران خود گفت: «دست خود را بگردان و مرا از لشكر بیرون ببر زیرا كه مجروح شدم.» ۳۵ و در آن روز جنگ سخت شد و پادشاه را در ارابهاش به مقابل اَرامیان برپا میداشتند؛ و وقت غروب مرد و خون زخمش به میان ارابه ریخت. ۳۶ و هنگام غروب آفتاب در لشكر ندا در داده، گفتند: «هر كس به شهر خود و هر كس به ولایت خویش برگردد.» ۳۷ و پادشاه مرد و او را به سامره آوردند و پادشاه را در سامره دفن كردند. ۳۸ و ارابه را در بركة سامره شستند و سگان خونش را لیسیدند و اسلحة او را شستند، برحسب كلامی كه خداوند گفته بود.
ارمیا باب ۲۹ آیه ۲۱ تا ۲۳
۲۱ یهوه صبایوت خدای اسرائیل درباره اَخآب بن قولایا و درباره صدقیا ابن مَعَسِیا كه برای شما به اسم من كاذبانه نبوّت میكنند، چنین میگوید: اینك من ایشان را به دست نبوكدنصّر پادشاه بابل تسلیم خواهم كرد و او ایشان را در حضور شما خواهد كشت. ۲۲ و از ایشان برای تمامی اسیران یهودا كه در بابل میباشند لعنت گرفته، خواهند گفت كه خداوند تو را مثل صدقیا و اخآب كه پادشاه بابل ایشان را در آتش سوزانید، بگرداند. ۲۳ چونكه ایشان در اسرائیل حماقت نمودند و با زنان همسایگان خود زناكردند و به اسم من كلامی را كه به ایشان امر نفرموده بودم كاذبانه گفتند و خداوند میگوید كه من عارف و شاهد هستم.»
منبع: وبسایت رازگاه