شفاعت
آگوست 6, 2020روزی نو در خداوند
آگوست 7, 2020اَبْشالُوم کیست؟
لغت فوق به معنای پدر صلح و سلامتی میباشد.
اَبْشالُوم سومین پسر از شش پسر داود است که در حَبْرُون به دنیا آمد. مادرش مَعْكَه، که دختر تَلْمای، پادشاه جَشُور ( قلمرو کوچکی مابین حَبْرُون و باشان ) بود.
ابشالوم دارای خواهر زیبایی به نام تامار بود که با حیله توسط امنون برادر ناتنی ابشالوم مورد تجاوز قرار گرفت. اما داود پادشاه تنها غضبناک شده و از محاکمه او اجتناب کرد. اما ابشالوم از خواهر خود نگهداری کرده و کینه امنون را به دل گرفت.
دو سال بعد, ابشالوم در بعل حاصور واقع در افرایم به مناسبت چیدن پشم گوسفندان جشنی بزرگ ترتیب داده و تمام پسران پادشاه را دعوت کرد. و به خادمین خود دستور داد، زمانی که امنون مست گردید او را بکشند و از هیچ چیز نترسند و بدین ترتیب امنون به قتل رسید. و ابشالوم فرار کرده و به تلمای (پسر عمیهود) پادشاه جشور پناه برد و سه سال در آنجا ماند. بعد از سه سال با تدبیر یوآب به اورشلیم بازگشت، اما برای مدت دو سال پدرش را ندید.
او با عرابه و پنجاه مرد که پیشاپیش او میدویدند، با شکوه بسیار در بین انظار ظاهر گشته و با داوری در شکایات و مشکلات مردم، آنها را بر علیه پادشاه و به نفع خود میفریفت. بعد از چهار سال به بهانه ادای نذر در حَبْرُون، از پادشاه اجازه گرفته و به آنجا رفت و به دنبال مشاور داود، اَخِیتُوفَلِ جیلونی فرستاده و پس از جلب نظر او ادعای پادشاهی کرد. داود پس از شنیدن این خبر از اورشلیم فرار کرده و ابشالوم وارد اورشلیم گردید و برای پادشاهی مسح گردید.
ابشالوم نقشه جنگی اَخِیتُوفَلِ را بر علیه داود که میتوانست موفق باشد، نپذیرفته بلکه گوش به نظر حوشای ارکی داد و جاسوسان داود او را مطلع کرده و مانع پیروزی ابشالوم و کشته شدن داود شدند.
افراد داود با سپاهیان ابشالوم در جنگل افرایم وارد جنگ شدند، حدود بیست هزار نفر در این نبرد کشته شدند، و ابشالوم در میان درختان بلوط گرفتار شده و توسط یوآب و سربازان او کشته شد. جنازه او را در گودالی میان جنگل انداخته و روی او را با توده بزرگی از سنگها پوشانیدند.
ابشالوم دارای سه پسر ویک دختر شد. پسران او همه در ایام جوانی مردند و دختر او تامار نام داشت و بسیار زیبا بود. ابشالوم در زمان حیات خود یک بنای یاد بود در درهای به نام « درة پادشاه » برای خود ساخت، چون پسری نداشت تا اسم او را زنده نگاه دارد.
منابع کتاب مقدس: سموئیل دوم باب ۳، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۷، ۱۸ و ۱۹
سموئیل دوم باب ۳ آیه ۲ تا ۳
۲ و برای داود در حَبْرُون پسران زاییده شدند، و نخست زاده اش، عَمّون، از اَخینوعَمِ یزْرَعیلیه بود. ۳ و دومش، كیلاب، از اَبِیجایل، زن نابال كَرْمَلی، و سوم، اَبْشالُوم، پسر مَعْكَه، دختر تَلْمای پادشاه جَشُور.
سموئیل دوم باب ۱۳ آیه ۱ تا ۲۲
۱ و بعد از این، واقع شد كه اَبْشالوم بن داود را خواهری نیكو صورت مسمّی به تامار بود؛ و اَمْنُون، پسر داود، او را دوست میداشت. ۲ و اَمْنُون به سبب خواهر خود تامار چنان گرفتار شد كه بیمار گشت، زیرا كه او باكره بود و به نظر اَمْنُون دشوار آمد كه با وی كاری كند. ۳ و اَمْنُون رفیقی داشت كه مسمّی به یوناداب بن شَمْعی، برادر داود، بود؛ و یوناداب مردی بسیار زیرك بود. ۴ و او وی را گفت: «ای پسر پادشاه چرا روز به روز چنین لاغر میشوی و مرا خبر نمیدهی؟» اَمْنُون وی را گفت كه «من تامار، خواهر برادر خود، اَبْشالوم را دوست میدارم.» ۵ و یوناداب وی را گفت: «بر بستر خود خوابیده، تمارض نما و چون پدرت برای عیادت تو بیاید، وی را بگو: تمنّا این كه خواهر من تامار بیاید و مرا خوراك بخوراند و خوراك را در نظر من حاضر سازد تا ببینم و از دست وی بخورم.» ۶ پس اَمْنُون خوابید و تمارض نمود و چون پادشاه به عیادتش آمد، اَمْنُون به پادشاه گفت: «تمنّا اینكه خواهرم تامار بیاید و دو قرص طعام پیش من بپزد تا از دست او بخورم.» ۷ و داود نزد تامار به خانهاش فرستاده، گفت: «الا´ن به خانة برادرت اَمْنُون برو و برایش طعام بساز.» ۸ و تامار به خانة برادر خود، اَمْنُون، رفت. و او خوابیده بود. و آرد گرفته، خمیر كرد، و پیش او قرصها ساخته، آنها را پخت. ۹ و تابه را گرفته، آنها را پیش او ریخت. اما از خوردنْ ابا نمود و گفت: «همه كس را از نزد من بیرون كنید.» و همگان از نزد او بیرون رفتند. ۱۰ و اَمْنُون به تامار گفت: «خوراك را به اطاق بیاور تا از دست تو بخورم.» و تامار قرصها را كه ساخته بود، گرفته، نزد برادر خود، اَمْنُون، به اطاق آورد. ۱۱ و چون پیش او گذاشت تا بخورد، او وی را گرفته، به او گفت: «ای خواهرم بیا با من بخواب.» ۱۲ او وی را گفت: «نی ای برادرم، مرا ذلیل نساز زیرا كه چنین كار در اسرائیل كرده نشود؛ این قباحت را به عمل میاور. ۱۳ اما من كجا ننگ خود را ببرم؟ و اما تو مثل یكی از سفها در اسرائیل خواهی شد. پس حال تمنّا اینكه به پادشاه بگویی، زیرا كه مرا از تو دریغ نخواهد نمود.» ۱۴ لیكن او نخواست سخن وی را بشنود، و بر او زورآور شده، او را مجبور ساخت و با او خوابید. ۱۵ آنگاه اَمْنُون با شدت بر وی بغض نمود، و بغضی كه با او ورزید از محبتی كه با وی میداشت، زیاده بود؛ پس اَمْنُون وی را گفت: «برخیز و برو.» ۱۶ او وی را گفت: «چنین مكن. زیرا این ظلم عظیم كه در بیرون كردن من میكنی، بدتر است از آن دیگری كه با من كردی.» لیكن او نخواست كه وی را بشنود. ۱۷ پس خادمی را كه او را خدمت میكرد خوانده، گفت: «این دختر را از نزد من بیرون كن و در را از عقبش ببند.» ۱۸ و او جامة رنگارنگ دربر داشت زیرا كه دختران باكرة پادشاه به این گونه لباس، ملبس میشدند. و خادمش او را بیرون كرده، در را از عقبش بست. ۱۹ و تامار خاكستر بر سر خود ریخته، و جامة رنگارنگ كه در بَرَش بود، دریده، و دست خود را بر سر گذارده، روانه شد. و چون میرفت، فریاد مینمود. ۲۰ و برادرش، اَبْشالوم، وی را گفت: «كه آیا برادرت، اَمْنُون، با تو بوده است؟ پس ای خواهرم اكنون خاموش باش. او برادر توست و از این كار متفكر مباش.» پس تامار در خانة برادر خود، اَبْشالوم، در پریشان حالی ماند. ۲۱ و چون داود پادشاه تمامی این وقایع را شنید، بسیار غضبناك شد. ۲۲ و اَبْشالوم به اَمْنُون سخنی نیك یا بد نگفت، زیرا كه اَبْشالوم اَمْنُون را بغض میداشت، به علت اینكه خواهرش تامار را ذلیل ساخته بود.
سموئیل دوم باب ۱۳ آیه ۲۳
۲۳ و بعد از دو سال تمام، واقع شد كه اَبْشالوم در بَعْل حاصور كه نزد افرایم است، پشم برندگان داشت. و اَبْشالوم تمامی پسران پادشاه را دعوت نمود.
سموئیل دوم باب ۱۳ آیه ۲۸ تا ۲۹
۲۸ و اَبْشالوم خادمان خود را امر فرموده، گفت: «ملاحظه كنید كه چون دل اَمْنون از شراب خوش شود، و به شما بگویم كه اَمْنُون را بزنید، آنگاه او را بكشید، و مترسید. آیا من شما را امر نفرمودم؟ پس دلیر و شجاع باشید.» ۲۹ و خادمان اَبْشالوم با اَمْنُون به طوری كه اَبْشالوم امر فرموده بود، به عمل آوردند، و جمیع پسران پادشاه برخاسته، هر كس به قاطر خود سوار شده، گریختند.
سموئیل دوم باب ۱۳ آیه ۳۷ تا ۳۸
۳۷ و اَبْشالوم فرار كرده، نزد تَلْمای ابن عَمیهود، پادشاه جشور رفت، و داود برای پسر خود هر روز نوحه گری مینمود. ۳۸ و اَبْشالوم فرار كرده، به جَشُور رفت و سه سال در آنجا ماند.
سموئیل دوم باب ۱۴ آیه ۲۳ تا ۲۵
۲۳ پس یوآب برخاسته، به جشور رفت و اَبْشالوم را به اورشلیم بازآورد. ۲۴ و پادشاه فرمود كه به خانة خود برگردد و روی مرا نبیند. پس اَبْشالوم به خانة خود رفت و روی پادشاه را ندید. ۲۵ و در تمامی اسرائیل كسی نیكو منظر و بسیار مَمدوح مثل اَبْشالوم نبود كه از كف پا تا فَرْقِ سرش در او عیبی نبود.
سموئیل دوم باب ۱۴ آیه ۲۸
۲۸ و اَبْشالوم دو سال تمام در اورشلیم مانده، روی پادشاه را ندید.
سموئیل دوم باب ۱۵ آیه ۱ تا ۶
۱ و بعد از آن، واقع شد كه اَبْشالوم ارابهای و اسبان و پنجاه مرد كه پیش او بدوند، مهیا نمود. ۲ و اَبْشالوم صبح زود برخاسته، به كناره راه دروازه میایستاد، و هر كسی كه دعوایی میداشت و نزد پادشاه به محاكمه میآمد، اَبْشالوم او را خوانده، میگفت: «تو از كدام شهر هستی؟» و او میگفت: «بنده ات از فلان سبط از اسباط اسرائیل هستم.» ۳ و اَبْشالوم او را میگفت: «ببین، كارهای تو نیكو و راست است لیكن از جانب پادشاه كسی نیست كه تو را بشنود.» ۴ و اَبْشالوم میگفت: «كاش كه در زمین داور میشدم و هر كس كه دعوایی یا مرافعهای میداشت، نزد من میآمد و برای او انصاف مینمودم.» ۵ و هنگامی كه كسی نزدیك آمده، او را تعظیم مینمود، دست خود را دراز كرده، او را میگرفت و میبوسید. ۶ و اَبْشالوم با همة اسرائیل كه نزد پادشاه برای داوری میآمدند، بدین منوال عمل مینمود. پس اَبْشالوم دل مردان اسرائیل را فریفت.
سموئیل دوم باب ۱۵ آیه ۷ تا ۱۰
۷ و بعد از انقضای چهار سال، اَبْشالوم به پادشاه گفت: «مستدعی اینكه بروم تا نذری را كه برای خداوند در حَبْرُون كردهام، وفا نمایم، ۸ زیرا كه بنده ات وقتی كه در جشور اَرام ساكن بودم، نذر كرده، گفتم كه اگر خداوند مرا به اورشلیم باز آورد، خداوند را عبادت خواهم نمود.» ۹ پادشاه وی را گفت: «به سلامتی برو.» پس او برخاسته، به حَبْرُون رفت. ۱۰ و اَبْشالوم، جاسوسان به تمامی اسباط اسرائیل فرستاده، گفت: «به مجرد شنیدن آواز كَرِنّا بگویید كه اَبْشالوم در حَبْرُون پادشاه شده است.»
سموئیل دوم باب ۱۵ آیه ۱۲
۱۲ و اَبْشالومْ اَخِیتُوفَلِ جیلونی را كه مُشیر داود بود، از شهرش، جیلوه، وقتی كه قربانیها میگذرانید، طلبید و فتنه سخت شد. و قوم با اَبْشالوم روزبه روز زیاده میشدند.
سموئیل دوم باب ۱۵ آیه ۱۳ تا ۱۴
۱۳ و كسی نزد داود آمده، او را خبر داده، گفت كه «دلهای مردان اسرائیل در عقب اَبْشالوم گرویده است.» ۱۴ و داود به تمامی خادمانی كه با او در اورشلیم بودند، گفت: «برخاسته، فرار كنیم والاّ ما را از اَبْشالوم نجات نخواهد بود. پس به تعجیل روانه شویم مبادا او ناگهان به ما برسد و بدی بر ما عارض شود و شهر را به دم شمشیر بزند.»
سموئیل دوم باب ۱۵ آیه ۳۷
۳۷ پس حُوشای، دوست داود، به شهر رفت و اَبْشالوم وارد اورشلیم شد.
سموئیل دوم باب ۱۷ آیه ۱۴
۱۴ پس اَبْشالوم و جمیع مردان اسرائیل گفتند: «مشورت حوشای اَرْكی از مشورت اَخیتُوفَل بهتر است.» زیرا خداوند مقدر فرموده بود كه مشورت نیكوی اَخیتُوفَل را باطل گرداند تا آنكه خداوند بدی را بر اَبْشالوم برساند.
سموئیل دوم باب ۱۸ آیه ۶ تا ۱۵
۶ پس قوم به مقابلة اسرائیل به صحرا بیرون رفتند و جنگ در جنگل افرایم بود. ۷ و قوم اسرائیل در آنجا از حضور بندگان داود شكست یافتند، و در آن روز كشتار عظیمی در آنجا شد و بیست هزار نفر كشته شدند. ۸ و جنگ در آنجا بر روی تمامی زمین منتشر شد؛ و در آن روز آنانی كه از جنگل هلاك گشتند، بیشتر بودند از آنانی كه به شمشیر كشته شدند. ۹ و اَبْشالوم به بندگان داود برخورد؛ و اَبْشالوم بر قاطر سوار بود و قاطر زیر شاخههای پیچیده شدة بلوط بزرگی درآمد، و سر او در میان بلوط گرفتار شد، به طوری كه در میان آسمان و زمین آویزان گشت و قاطری كه زیرش بود، بگذشت. ۱۰ و شخصی آن را دیده، به یوآب خبر رسانید و گفت: «اینك اَبْشالوم را دیدم كه در میان درخت بلوط آویزان است.» ۱۱ و یوآب به آن شخصی كه او را خبر داد، گفت: «هان تو دیدهای؟ پس چرا او را در آنجا به زمین نزدی؟ و من ده مثقال نقره و كمربندی به تو میدادم.» ۱۲ آن شخص به یوآب گفت: «اگر هزار مثقال نقره به دست من میرسید، دست خود را بر پسر پادشاه دراز نمیكردم، زیرا كه پادشاه تو را و ابیشای و اِتّای را به سمع ما امر فرموده، گفت زنهار هر یكی از شما دربارة اَبْشالوم جوان باحذر باشید. ۱۳ والا بر جان خود ظلم میكردم چونكه هیچ امری از پادشاه مخفی نمیماند، و خودت به ضد من بر میخاستی.» ۱۴ آنگاه یوآب گفت: «نمی توانم با تو به اینطور تأخیر نمایم.» پس سه تیر به دست خود گرفته، آنها را به دل اَبْشالوم زد حینی كه او هنوز در میان بلوط زنده بود. ۱۵ و ده جوان كه سلاحداران یوآب بودند دور اَبْشالوم را گرفته، او را زدند و كُشتند.
سموئیل دوم باب ۱۸ آیه ۱۷ تا ۱۸
۱۷ و اَبْشالوم را گرفته، او را در حفرة بزرگ كه در جنگل بود، انداختند، و بر او تودة بسیار بزرگ از سنگها افراشتند، و جمیع اسرائیل هر یك به خیمة خود فرار كردند. ۱۸ اما اَبْشالوم در حین حیات خود، بنایی را كه در وادی مَلِك است برای خود برپا كرد، زیرا گفت پسری ندارم كه از او اسم من مذكور بماند، و آن بنا را به اسم خود مسمی ساخت. پس تا امروز یدِ اَبْشالوم خوانده میشود.
سموئیل دوم باب ۱۴ آیه ۲۷
۲۷ و برای اَبْشالوم سه پسر و یك دختر مسمّی به تامار زاییده شدند. و او دختری نیكو صورت بود.
سموئیل دوم باب ۱۹ آیه ۱۰
۱۰ و اَبْشالوم كه او را برای خود مسح نموده بودیم، در جنگ مرده است. پس الا´ن شما چرا در بازآوردن پادشاه تأخیر مینمایید؟»
منبع: رازگاه