شادیِ حقیقیِ خداوند
آگوست 15, 2020اندیشه های نیکویِ خداوند
آگوست 16, 2020ابنیر- Abner
لغت فوق به معنای پدر روشنایی میباشد.
اَبْنِیر پسر نیر، عموی شائول، فرمانده سپاه و دارای بالاترین مقام لشکری در زمان شائول، اولین پادشاه اسرائیل بود. بعد از کشته شدن جلیات به دست داود، و زمانی که سر جلیات در دستش بود، توسط ابنیر به حضور شائول معرفی گردید. او همواره در کنار شائول و از نزدیکان او به حساب میآمد.
زمانی که شائول در تعقیب داود بود، در محلی به نام تلّ حَخِیله، داود از خواب بودن پادشاه و ابنیر استفاده کرده وارد خیمه پادشاه گردید. سپس به خاطر خواب بودن ابنیر و عدم محافظت وی از پادشاه، او را مورد سرزنش قرار داد.
بعد از مرگ شائول و سه پسرش در جنگ با فلسطینیان، ابنیر، جوانترین و تنها پسر شائول، اِیشْبُوشَت را به مَحْنایم آورده و در آنجا او را پادشاه ساخت. تمامی قبایل اسرائیل به غیر از قبیله یهودا که از داود حمایت میکردند، از پادشاهی اِیشْبُوشَت حمایت کردند.
پس از آنکه اِیشْبُوشَت، ابنیر را متهم کرد که با یکی از کنیزان شائول به نام رصفه، دختر آیه، همبستر شده است. ابنیر خشمگین شده و دست از حمایت او برداشته و با قبول درخواست داود و برگردندان میکال زن سابق داود، عهد دوستی و همکاری با او بست. ابنیر هنگام که از حبرون و از نزد داود باز میگشت توسط یوآب در دروازه شهر و بدون آگاهی داود، به انتقام خون برادرش عسائیل، که توسط ابنیر در جنگ جبعون کشته شده بود، او را کشت.
او را در حبرون به خاک سپردند و داود برای او روزه گرفته و نوحه سرایی کرده و از او به عنوان یک مرد و یک سردار بزرگ یاد کرد.
منابع کتاب مقدس:
سموئیل اول باب ۱۴، ۱۷، ۲۰، ۲۶ و ۳۱ – سموئیل دوم باب ۲ و ۳
سموئیل اول باب ۱۴ آیه ۵۰
۵۰ و اسم زن شاؤل اَخینوعام، دختر اَخیمَعاص، بود و اسم سردار لشكرش اَبْنِیر بن نِیر، عموی شاؤل بود.
سموئیل اول باب ۱۷ آیه ۵۵
۵۵ و چون شاؤلْ داود را دید كه به مقابلة فلسطینی بیرون میرود، به سردار لشكرش اَبْنیر گفت: «ای اَبْنیر، این جوان پسر كیست؟» اَبْنیرگفت: «ای پادشاه به جان تو قَسَم كه نمیدانم.»
سموئیل اول باب ۲۰ آیه ۲۵
۲۵ و پادشاه در جای خود بر حسب عادتش بر مسند، نزد دیوار نشسته، و یوناتان ایستاده بود واَبنیر به پهلوی شاؤل نشسته، و جای داود خالی بود.
سموئیل اول باب ۲۶ آیه ۵
۵ و داود برخاسته، به جایی كه شاؤل در آن اردو زده بود، آمد. و داود مكانی را كه شاؤل و اَبْنیر، پسر نیر، سردار لشكرش خوابیده بودند، ملاحظه كرد. و شاؤل در اندرون سنگر میخوابید و قوم در اطراف او فرود آمده بودند.
سموئیل اول باب ۱۷ آیه ۵۷
۵۷ و چون داود از كشتن فلسطینی برگشت، اَبْنیر او را گرفته، به حضور شاؤل آورد، و سر آن فلسطینی در دستش بود.
سموئیل اول باب ۲۶ آیه ۱۵ تا ۱۷
۱۵ داود به ابنیر گفت: «آیا تو مرد نیستی و در اسرائیل مثل تو كیست؟ پس چرا آقای خود پادشاه را نگاهبانی نمیكنی؟ زیرا یكی از قوم آمد تا آقایت پادشاه را هلاك كند. ۱۶ این كار كه كردی خوب نیست. به حیات یهُوَه، شما مستوجب قتل هستید، چونكه آقای خود مسیح خداوند را نگاهبانی نكردید. پس الا´ن ببین كه نیزة پادشاه و سبوی آب كه نزد سرش بود، كجاست؟» ۱۷ و شاؤل آواز داود را شناخته، گفت: «آیا این آواز توست ای پسر من داود؟» و داود گفت: «ای آقایم پادشاه آواز من است.»
سموئیل اول باب ۳۱ آیه ۱ تا ۶
۱ و فلسطینیان با اسرائیل جنگ كردند و مردان اسرائیل از حضور فلسطینیان فرار كردند، و در كوه جلبوع كشته شده، افتادند. ۲ و فلسطینیان، شاؤل و پسرانش را به سختی تعاقب نمودند، و فلسطینیان یوناتان و ابیناداب و مَلْكیشُوع پسران شاؤل را كشتند. ۳ و جنگ بر شاؤل سخت شد، و تیراندازان دور او را گرفتند و به سبب تیراندازان به غایت دلتنگ گردید. ۴ و شاؤل به سلاحدار خود گفت: «شمشیر خود را كشیده، آن را به من فرو بر، مبادا این نامختونان آمده، مرا مجروح سازند و مرا افتضاح نمایند.» اما سلاحدارش نخواست زیرا كه بسیار در ترس بود. پس شاؤل شمشیر خود را گرفته، بر آن افتاد. ۵ و هنگامی كه سلاحدارش شاؤل را دید كه مرده است، او نیز بر شمشیر خود افتاده، با او بمرد. ۶ پس شاؤل و سه پسرش و سلاحدارش و جمیع كسانش نیز در آن روز با هم مردند.
سموئیل دوم باب ۲ آیه ۸ تا ۹
۸ اما اَبْنیر بن نیر سردار لشكر شاؤل، اِیشْبُوشَت بن شاؤل را گرفته، او را به مَحْنایم بُرد. ۹ و او را بر جِلْعاد و بر آشوریان و بر یزْرَعِیل و بر افرایم و بر بنیامین و بر تمامی اسرائیل پادشاه ساخت.
سموئیل دوم باب ۳ آیه ۷ تا ۱۰
۷ و شاؤل را كنیزی مسمّی به رِصْفَه دختر اَیه بود. و اِیشْبُوشَت به اَبْنیر گفت: «چرا به كنیز پدرم درآمدی؟» ۸ و خشم اَبْنیر به سبب سخن اِیشْبُوشَت بسیار افروخته شده، گفت: «آیا من سر سگ برای یهودا هستم؟ و حال آنكه امروز به خاندان پدرت، شاؤل، و برادرانش و اصحابش احسان نمودهام و تو را به دست داود تسلیم نكردهام كه به سبب این زن امروز گناه بر من اسناد میدهی؟ ۹ خدا مثل این و زیاده از این به اَبْنیر بكند اگر من به طوری كه خداوند برای داود قسم خورده است، برایش چنین عمل ننمایم ۱۰ تا سلطنت را از خاندان شاؤل نقل نموده، كرسی داود را بر اسرائیل و یهودا از دان تا بئرشبع پایدار گردانم.»
سموئیل دوم باب ۲ آیه ۱۸ تا ۲۳
۱۸ و سه پسر صَرُویه، یوآب و اَبیشای و عَسائیل، در آنجا بودند، و عسائیل مثل غزال برّی سبك پا بود. ۱۹ و عسائیل، اَبْنیر را تعاقب كرد و در رفتن به طرف راست یا چپ از تعاقب اَبْنیر انحراف نورزید. ۲۰ و اَبْنیر به عقب نگریسته، گفت: «آیا تو عَسائیل هستی؟» گفت: «من هستم.» ۲۱ اَبْنیر وی را گفت: «به طرف راست یا به طرف چپ خود برگرد و یكی از جوانان را گرفته، اسلحة او را بردار.» اما عَسائیل نخواست كه از عقب او انحراف ورزد. ۲۲ پس اَبْنیر بار دیگر به عسائیل گفت: «از عقب من برگرد. چرا تو را به زمین بزنم؟ پس چگونه روی خود را نزد برادرت یوآب برافرازم؟» ۲۳ و چون نخواست كه برگردد، اَبْنیر او را به مُؤَخَّر نیزة خود به شكمش زد كه سر نیزه از عقبش بیرون آمد و در آنجا افتاده، در جایش مُرد. و هر كس كه به مكان افتادن و مُردن عَسائیل رسید، ایستاد.
سموئیل دوم باب ۳ آیه ۲۶ تا ۲۷
۲۶ و یوآب از حضور داود بیرون رفته، قاصدان در عقب اَبْنیر فرستاد كه او را از چشمة سِیرَه بازآوردند. اما داود ندانست. ۲۷ و چون اَبْنیر به حَبْرُون برگشت، یوآب او را در میان دروازه به كنار كشید تا با او خُفیةً سخن گوید و به سبب خون برادرش عَسائیل به شكم او زد كه مرد.
سموئیل دوم باب ۳ آیه ۳۱ تا ۳۹
۳۱ و داود به یوآب و تمامی قومی كه همراهش بودند، گفت: «جامة خود را بدرید و پلاس بپوشید و برای اَبْنیر نوحه كنید.» و داود پادشاه در عقب جنازه رفت. ۳۲ و اَبْنیر را در حَبْرُون دفن كردند و پادشاه آواز خود را بلند كرده، نزد قبر اَبْنیر گریست و تمامی قوم گریه كردند. ۳۳ و پادشاه برای اَبْنیر مرثیه خوانده، گفت: «آیا باید اَبْنیر بمیرد به طوری كه شخص احمق میمیرد؟ ۳۴ دستهای تو بسته نشد و پایهایت در زنجیر گذاشته نشد. مثل كسی كه پیش شریران افتاده باشد، افتادی.» پس تمامی قوم بار دیگر برای او گریه كردند. ۳۵ و تمامی قوم چون هنوز روز بود، آمدند تا داود را نان بخورانند اما داود قسم خورده، گفت: «خدا به من مثل این بلكه زیاده از این بكند اگر نان یا چیز دیگر پیش از غروب آفتاب بچَشَم.» ۳۶ و تمامی قوم ملتفت شدند و به نظر ایشان پسند آمد. چنانكه هر چه پادشاه میكرد، در نظر تمامی قوم پسند میآمد. ۳۷ و جمیع قوم و تمامی اسرائیل در آن روز دانستند كه كشتن اَبْنیر بن نیر از پادشاه نبود. ۳۸ و پادشاه به خادمان خود گفت: «آیا نمیدانید كه سَروری و مردِ بزرگی امروز در اسرائیل افتاد؟ ۳۹ و من امروز با آنكه به پادشاهی مسح شدهام، ضعیف هستم و این مردان، یعنی پسران صَرُویه از من تواناترند. خداوند عامل شرارت را بر حسب شرارتش جزا دهد.»
منبع: رازگاه