مروری بر کتاب پیدایش
جولای 9, 2020نگاهی به زندگی عیسی مسیح بر طبق انجیل ها
جولای 9, 2020بدرفتاری مصریان با بنی اسرائیل
خروج باب 1 آیه 6 تا 12
۶ و یوسف و همة برادرانش، و تمامی آن طبقه مردند. ۷ و بنی اسرائیل بارور و منتشر شدند، و کثیر و بی نهایت زور آور گردیدند و زمین از ایشان پر گشت. ۸ اما پادشاهی دیگر بر مصر برخاست که یوسف را نشناخت، ۹ و به قوم خود گفت: «همانا قوم بنی اسرائیل از ما زیاده و زور آورترند. ۱۰ بیایید با ایشان به حکمت رفتار کنیم، مبادا که زیاد شوند. و واقع شود که چون جنگ پدید آید، ایشان نیز با دشمنان ما همداستان شوند، و با ما جنگ کرده، از زمین بیرون روند.» ۱۱ پس سرکاران بر ایشان گماشتند، تا ایشان را به کارهای دشوار ذلیل سازند، و برای فرعون شهرهای خزینه، یعنی فیتوم و رَعمسیس را بنا کردند. ۱۲ لیکن چندانکه بیشتر ایشان را ذلیل ساختند، زیادتر متزاید و منتشر گردیدند، و از بنی اسرائیل احتراز مینمودند.
خروج باب 1 آیه 22
۲۲ و فرعون قوم خود را امر کرده، گفت: «هر پسری که زاییده شود به نهر اندازید، و هر دختری را زنده نگاه دارید.»
تولد موسی
خروج باب 2 آیه 1 تا 3
۱ و شخصی از خاندان لاوی رفته، یکی از دختران لاوی را به زنی گرفت. ۲ و آن زن حامله شده، پسری بزاد. و چون او را نیکو منظر دید، وی را سه ماه نهان داشت. ۳ و چون نتوانست او را دیگر پنهان دارد، تابوتی از نی برایش گرفت، و آن را به قیر و زِفت اندوده، طفل را در آن نهاد، و آن را در نیزار به کنار نهر گذاشت.
خروج باب 2 آیه 5
5 و دختر فرعون برای غسل به نهر فرود آمد. و کنیزانش به کنار نهر میگشتند. پس تابوت را در میان نیزار دیده، کنیزک خویش را فرستاد تا آن را بگیرد
خروج باب 2 آیه 7 تا 10
7 و خواهر وی به دختر فرعون گفت: «آیا بروم و زنی شیرده را از زنان عبرانیان نزدت بخوانم تا طفل را برایت شیر دهد؟» ۸ دختر فرعون به وی گفت: «برو.» پس آن دختر رفته، مادر طفل را بخواند. ۹ و دختر فرعون گفت: «این طفل را ببَر و او را برای من شیر بده و مزد تو را خواهم داد.» پس آن زن طفل را برداشته، بدو شیر میداد. ۱۰ و چون طفل نمو کرد، وی را نزد دختر فرعون برد، و او را پسر شد. و وی را موسی نام نهاد زیرا گفت: «او را از آب کشیدم.»
فرار موسی به مدیان
خروج باب 2 آیه 11 تا 12
11 و واقع شد در آن ایام که چون موسی بزرگ شد، نزد برادران خود بیرون آمد، و به کارهای دشوار ایشان نظر انداخته، شخصی مصری را دید که شخصی عبرانی را که از برادران او بود، میزند. ۱۲ پس به هر طرف نظر افکنده، چون کسی را ندید، آن مصری را کشت، و او را در ریگ پنهان ساخت..
خروج باب 2 آیه 15
۱۵ و چون فرعون این ماجرا را بشنید، قصد قتل موسی کرد. و موسی از حضور فرعون فرار کرده، در زمین مدیان ساکن شد؛ و بر سر چاهی بنشست.
دعوت خدا از موسی
خروج باب 3 آیه 1 تا 6
1 و اما موسی گلة پدر زن خود، یترون، کاهن مدیان را شبانی میکرد؛ و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد آمد. ۲ و فرشتة خداوند در شعلة آتش از میان بوتهای بر وی ظاهر شد. و چون او نگریست، اینک آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمیشود. ۳ و موسی گفت: «اکنون بدان طرف شوم، و این امر غریب را ببینم، که بوته چرا سوخته نمیشود.» ۴ چون خداوند دید که برای دیدن مایل بدان سو میشود، خدا از میان بوته به وی ندا درداد و گفت: «ای موسی! ای موسی!» گفت: «لبیک.» ۵ گفت: «بدین جا نزدیک میا، نعلین خود را از پایهایت بیرون کن، زیرا مکانی که در آن ایستادهای زمین مقدس است.» ۶ و گفت: «من هستم خدای پدرت، خدای ابراهیم، و خدای اسحاق، و خدای یعقوب.» آنگاه موسی روی خود را پوشانید، زیرا ترسید که به خدا بنگرد.
خروج باب 3 آیه 8 تا 10
8 و نزول کردم تا ایشان را از دست مصریان خلاصی دهم، و ایشان را از آن زمین به زمین نیکو و وسیع برآورم، به زمینی که به شیر و شهد جاری است، به مکان کنعانیان و حِتّیان و اَموریان و فَرِزِّیان و حِوّیان و یبوسیان. ۹ و الآن اینک استغاثة بنی اسرائیل نزد من رسیده است، و ظلمی را نیز که مصریان بر ایشان میکنند، دیدهام. ۱۰ پس اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم، و قوم من، بنی اسرائیل را از مصر بیرون آوری.»
خدا به موسی قدرت معجزات میدهد
خروج باب 4 آیه 1 تا 5
1 و موسی در جواب گفت: «همانا مرا تصدیق نخواهند کرد، و سخن مرا نخواهند شنید، بلکه خواهند گفت یهوه بر تو ظاهر نشده است.» ۲ پس خداوند به وی گفت: «آن چیست در دست تو؟» گفت: «عصا.» ۳ گفت: «آن را بر زمین بینداز.» و چون آن را به زمین انداخت، ماری گردید و موسی از نزدش گریخت. ۴ پس خداوند به موسی گفت: «دست خود را دراز کن و دُمش را بگیر.» پس دست خود را دراز کرده، آن را بگرفت، که در دستش عصا شد. ۵ «تا آنکه باور کنند که یهوه خدای پدران ایشان، خدای ابراهیم، خدای اسحاق، و خدای یعقوب، به تو ظاهر شد.»
بازگشت موسی به مصر
خروج باب 4 آیه 19 تا 20
و خداوند در مدیان به موسی گفت: «روانه شده به مصر برگرد، زیرا آنانی که در قصد جان تو بودند، مردهاند.» ۲۰ پس موسی زن خویش و پسران خود را برداشته، ایشان را بر الاغ سوار کرده، به زمین مصر مراجعت نمود، و موسی عصای خدا را به دست خود گرفت.
خروج باب 4 آیه 27 تا 28
و خداوند به هارون گفت: «به سوی صحرا به استقبال موسی برو.» پس روانه شد و او را در جبل الله ملاقات کرده، او را بوسید. ۲۸ و موسی از جمیع کلمات خداوند که او را فرستاده بود، و از همة آیاتی که به وی امر فرموده بود، هارون را خبر داد.
موسی و هارون در مقابل فرعون
خروج باب 5 آیه 1 تا 2
و بعد از آن موسی و هارون آمده، به فرعون گفتند: «یهوه خدای اسرائیل چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا برای من در صحرا عید نگاه دارند.» ۲ فرعون گفت: «یهوه کیست که قول او را بشنوم و اسرائیل را رهایی دهم؟ یهوه را نمیشناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد.»
نخستین بلا – تبدیل آب به خون
خروج باب 7 آیه 14 تا 15
و خداوند موسی را گفت: «دل فرعون سخت شده، و از رها کردن قوم ابا کرده است. ۱۵ بامدادان نزد فرعون برو؛ اینک به سوی آب بیرون میآید؛ و برای ملاقات وی به کنار نهر بایست، و عصا را که به مار مبدل گشت، بدست خود بگیر.
خروج باب 7 آیه 20 تا 21
و موسی و هارون چنانکه خداوند امر فرموده بود، کردند و عصا را بلند کرده، آب نهر را به حضور فرعون و به حضور ملازمانش زد، و تمامی آب نهر به خون مبدّل شد. ۲۱ و ماهیانی که در نهر بودند، مردند. و نهر بگندید، و مصریان از آب نهر نتوانستند نوشید، و در تمامی زمین مصر خون بود.
خروج باب 7 آیه 23
و فرعون برگشته، به خانه خود رفت و بر این نیز دل خود را متوجه نساخت
دومین بلا – قورباغه
خروج باب 8 آیه 5 تا 6
و خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو: دست خود را با عصای خویش بر نهرها و جویها و دریاچهها دراز کن، و وزغها را بر زمین مصر برآور.» ۶ پس چون هارون دست خود را بر آبهای مصر دراز کرد، وزغها برآمده، زمین مصر را پوشانیدند
خروج باب 8 آیه 14 تا 15
و آنها را توده توده جمع کردند و زمیـن متعفـن شـد. ۱۵ اما فرعون چون دید که آسایش پدید آمد، دل خود را سخت کرد و بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود
سومین بلا – پشه ها
خروج باب 8 آیه 16 تا 17
و خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو که عصای خود را دراز کن و غبار زمین را بزن تا در تمامی زمین مصر پشهها بشود.» ۱۷ پس چنین کردند و هارون دست خود را با عصای خویش دراز کرد و غبار زمین را زد و پشهها بر انسان و بهایم پدید آمد زیرا که تمامی غبار زمین در کلّ ارض مصر پشهها گردید
خروج باب 8 آیه 19
و جادوگران به فرعون گفتند: «این انگشت خداست.» اما فرعون را دل سخت شد که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند گفته بود
چهارمین بلا – مگسها
خروج باب 8 آیه 24
و خداوند چنین کرد و انواع مگسهای بسیار به خانه فرعون و به خانههای بندگانش و به تمامی زمین مصر آمدند و زمین از مگسها ویران شد
خروج باب 8 آیه 32
اما در این مرتبه نیز فرعون دل خود را سخت ساخته، قوم را رهایی نداد
پنجمین بلا – مرگ حیوانات
خروج باب 9 آیه 6 تا 7
پس در فردا خداوند این کار را کرد و همه مواشی مصریان مردند و از مواشی بنی اسرائیل یکی هم نمرد. ۷ وفرعون فرستاد و اینک از مواشی اسرائیلیان یکی هم نمرده بود. اما دل فرعون سخت شده، قوم را رهایی نداد
ششمین بلا – دمل ها
خروج باب 9 آیه 8 تا 10
و خداوند به موسی و هارون گفت: «از خاکستر کوره، مُشتهای خود را پر کرده، بردارید و موسی آن را به حضور فرعون بسوی آسمان برافشاندَ، ۹ و غبار خواهد شد بر تمامی زمین مصر و سوزشی که دمّلها بیرون آورد بر انسان و بر بهایم در تمامی زمین مصر خواهد شد.» ۱۰ پس از خاکستر کوره گرفتند و به حضور فرعون ایستادند و موسی آن را بسوی آسمان پراکند، و سوزشی پدید شده، دملها بیرون آورد، در انسان و در بهایم
خروج باب 9 آیه 12
و خداوند دل فرعون را سخت ساخت که بدیشان گوش نگرفت، چنانکه خداوند به موسی گفته بود
چرا خدا به یکباره مصریان را از بین نبرد؟
خروج باب 9 آیه 15 تا 16
زیرا اگر تا کنون دست خود را دراز کرده، و تو را و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم، هرآینه از زمین هلاک میشدی. ۱۶ و لکن برای همین تو را برپا داشتهام تا قدرت خود را به تو نشان دهم، و نام من در تمامی جهان شایع شود
هفتمین بلا – تگرگ
خروج باب 9 آیه 22 تا 23
و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان دراز کن، تا در تمامی زمین مصر تگرگ بشود، بر انسان و بر بهایم و بر همة نباتات صحرا، در کل ارض مصر.» ۲۳ پس موسی عصای خود را به سوی آسمان دراز کرد، و خداوند رعد و تگرگ داد، و آتش بر زمین فرود آمد، و خداوند تگرگ بر زمین مصر بارانید
خروج باب 9 آیه 35
پس دل فرعون سخت شده، بنی اسرائیل را رهایی نداد، چنانکه خداوند به دست موسی گفته بود
هشتمین بلا – ملخها
خروج باب 10 آیه 12 تا 13
و خداوند به موسی گفت: «دست خود را برای ملخها بر زمین مصر دراز کن، تا بر زمین مصر برآیند، و همة نباتات زمین را که از تگرگ مانده است، بخورند.» ۱۳ پس موسی عصای خود را بر زمین مصر دراز کرد، و خداوند تمامی آن روز، و تمامی آن شب را بادی شرقی بر زمین مصر وزانید، و چون صبح شد، باد شرقی ملخها را آورد
خروج باب 10 آیه 20
اما خداوند دل فرعون را سخت گردانید، که بنی اسرائیل را رهایی نداد
نهمین بلا – تاریکی
خروج باب 10 آیه 21 تا 22
و خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان برافراز، تا تاریکیای بر زمین مصر پدید آید، تاریکیای که بتوان احساس کرد.» ۲۲ پس موسی دست خود را به سوی آسمان برافراشت، و تاریکی غلیظ تا سه روز در تمامی زمین مصر پدید آمد
خروج باب 10 آیه 27
و خداوند، دل فرعون را سخت گردانید که از رهایی دادن ایشان اِبا نمود
آخرین بلا – مرگ نخست زادگان
خروج باب 11 آیه 4 تا 6
و موسی گفت: «خداوند چنین میگوید: قریب به نصف شب در میان مصر بیرون خواهم آمد. ۵ و هر نخست زادهای که در زمین مصر باشد، از نخست زادة فرعون که بر تختش نشسته است، تا نخست زادة کنیزی که در پشت دستاس باشد، و همة نخست زادگان بهایم خواهند مرد. ۶ و نعرة عظیمی در تمامی زمین مصر خواهد بود که مثل آن نشده، و مانند آن دیگر نخواهد شد
اولین عید فصح
خروج باب 12 آیه 21 تا 23
پس موسی جمیع مشایخ اسرائیل را خوانده، بدیشان گفت: «بروید و برهای برای خود موافق خاندانهای خویش بگیرید، و فِصَح را ذبح نمایید. ۲۲ و دستهای از زوفا گرفته، در خونی که در طشت است فرو برید، و بر سر در و دو قایمة آن، از خونی که در طشت است بزنید، و کسی از شما از در خانة خود تا صبح بیرون نرود. ۲۳ زیرا خداوند عبور خواهد کرد تا مصریان را بزند و چون خون را بر سردر و دو قایمهاش بیند، همانا خداوند از در گذرد و نگذارد که هلاک کننده به خانههای شما درآید تا شما را بزند
مرگ همۀ نخست زادگان مصر
خروج باب 12 آیه 29
و واقع شد که در نصف شب، خداوند همة نخست زادگان زمین مصر را، از نخست زادة فرعون که بر تخت نشسته بود تا نخست زادة اسیری که در زندان بود، و همة نخست زادههای بهایم را زد
خروج بنی اسرائیل از مصر
خروج باب 12 آیه 31
و موسی و هارون را در شب طلبیده، گفت: «برخیزید! و از میان قوم من بیرون شوید، هم شما و جمیع بنی اسرائیل! و رفته، خداوند را عبادت نمایید، چنانکه گفتید
خروج باب 12 آیه 37
و بنی اسرائیل از رعمسیس به سکوت کوچ کردند، قریبِ ششصد هزار مرد پیاده، سوای اطفال
خروج باب 12 آیه 40
و توقف بنی اسرائیل که در مصر کرده بودند، چهارصد و سی سال بود
خروج باب 12 آیه 42
این است شبی که برای خداوند باید نگاه داشت، چون ایشان را از زمین مصر بیرون آورد. این همان شب خداوند است که بر جمیع بنی اسرائیل نسلاً بعد نسل واجب است که آن را نگاه دارند
عبور بنی اسرائیل از دریای سرخ
خروج باب 14 آیه 5 تا 8
و به پادشاه مصر گفته شد که قوم فرار کردند، و دل فرعون و بندگانش بر قوم متغیر شد، پس گفتند: «این چیست که کردیم که بنی اسرائیل را از بندگی خود رهایی دادیم؟» ۶ پس ارابة خود را بیاراست، و قوم خود را با خود برداشت، ۷ و ششصد ارابة برگزیده برداشت، و همة ارابههای مصر را و سرداران را بر جمیع آنها. ۸ و خداوند دل فرعون، پادشاه مصر را سخت ساخت تا بنی اسرائیل را تعاقب کرد. و بنی اسرائیل به دست بلند بیرون رفتند
خروج باب 14 آیه 10
و چون فرعون نزدیک شد، بنی اسرائیل چشمان خود را بالا کرده، دیدند که اینک مصریان از عقب ایشان میآیند. پس بنی اسرائیل سخت بترسیدند، و نزد خداوند فریاد برآوردند
خروج باب 14 آیه 15 تا 16
و خداوند به موسی گفت: «چرا نزد من فریاد میکنی؟ بنی اسرائیل را بگو که کوچ کنند. ۱۶ و اما تو عصای خود را برافراز و دست خود را بر دریا دراز کرده، آن را مُنْشَقّ کن، تا بنی اسرائیل از میان دریا بر خشکی راه سپر شوند
خروج باب 14 آیه 21 تا 23
پس موسی دست خود را بر دریا دراز کرد و خداوند دریا را به باد شرقی شدید، تمامی آن شب برگردانیده، دریا را خشک ساخت و آب مُنْشَقّ گردید. ۲۲ و بنی اسرائیل در میان دریا بر خشکی میرفتند و آبها برای ایشان بر راست و چپ، دیوار بود. ۲۳ و مصریان با تمامی اسبان و ارابهها و سواران فرعون از عقب ایشان تاخته، به میان دریا درآمدند
خروج باب 14 آیه 26 تا 28
و خداوند به موسی گفت: «دست خود را بر دریا دراز کن، تا آبها بر مصریان برگردد، و بر ارابهها و سواران ایشان.» ۲۷ پس موسی دست خود را بر دریا دراز کرد، و به وقت طلوع صبح، دریا به جریان خود برگشت، و مصریان به مقابلش گریختند، و خداوند مصریان را در میان دریا به زیر انداخت. ۲۸ و آبها برگشته، ارابهها و سواران و تمام لشکر فرعون را که از عقب ایشان به دریا درآمده بودند، پوشانید، که یکی از ایشان هم باقی نماند
ده فرمان
خروج باب 20 آیه 3
1- تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد
خروج باب 20 آیه 4
2- صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است، و از آنچه پایین در زمین است، و از آنچه در آب زیر زمین است، برای خود مساز
خروج باب 20 آیه 7
3- نام یهوه، خدای خود را به باطل مبر، زیرا خداوند کسی را که اسم او را به باطل بَرَد، بی گناه نخواهد شمرد
خروج باب 20 آیه 8
4- روز سَبَّت را یاد کن تا آن را تقدیس نمایی
خروج باب 20 آیه 12
5- پدر و مادر خود را احترام نما، تا روزهای تو در زمینی که یهوه خدایت به تو میبخشد، دراز شود
خروج باب 20 آیه 13
6- قتل مکن
خروج باب 20 آیه 14
7- زنا مکن
خروج باب 20 آیه 15
8- دزدی نکن
خروج باب 20 آیه 16
9- بر همسایة خود شهادت دروغ مده
خروج باب 20 آیه 17
10- به خانة همسایة خود طمع مورز، و به زن همسایهات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزی که از آن همسایة تو باشد، طمع مکن
موسی به کوه سینا میرود تا لوح های سنگی ده فرمان را از خدا بگیرد.
خروج باب 24 آیه 12 تا 13
و خداوند به موسی گفت: «نزد من به کوه بالا بیا، و آنجا باش تا لوحهای سنگی و تورات و احکامی را که نوشتهام تا ایشان را تعلیم نمایی، به تو دهم.» ۱۳ پس موسی با خادم خود یوشع برخاست، و موسی به کوه خدا بالا آمد
بنی اسرائیل گوساله طلایی میسازند.
خروج باب 32 آیه 1
و چون قوم دیدند که موسی در فرود آمدن از کوه تأخیر نمود، قوم نزد هارون جمع شده، وی را گفتند: «برخیز و برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند، زیرا این مرد، موسی، که ما را از زمین مصر بیرون آورد، نمیدانیم او را چه شده است
خروج باب 32 آیه 4
و آنها را از دست ایشان گرفته، آن را با قلم نقش کرد، و از آن گوسالة ریخته شده ساخت، و ایشان گفتند: «ای اسرائیل این خدایان تو میباشند، که تو را از زمین مصر بیرون آوردند
خروج باب 32 آیه 15 تا 16
آنگاه موسی برگشته، از کوه به زیر آمد، و دو لوح شهادت به دست وی بود، و لوحها به هر دو طرف نوشته بود، بدین طرف و بدان طرف مرقوم بود. ۱۶ و لوحها صنعت خدا بود، و نوشته، نوشتة خدا بود، منقوش بر لوحها
خروج باب 32 آیه 19 تا 20
و واقع شد که چون نزدیک به اردو رسید، و گوساله و رقص کنندگان را دید، خشم موسی مشتعل شد، و لوحها را از دست خود افکنده، آنها را زیر کوه شکست. ۲۰ و گوسالهای را که ساخته بودند گرفته، به آتش سوزانید، و آن را خرد کرده، نرم ساخت، و بر روی آب پاشیده، بنی اسرائیل را نوشانید
دومین الواح سنگی
خروج باب 34 آیه 1
و خداوند به موسی گفت: «دو لوح سنگی مثل اولین برای خود بتراش، و سخنانی را که بر لوحهای اول بود و شکستی، بر این لوحها خواهم نوشت
مار برنزی
اعداد باب 21 آیه 4 تا 9
و از کوه هور به راه بحر قُلزم کوچ کردند تا زمین ادوم را دور زنند. و دل قوم به سبب راه، تنگ شد. ۵ و قوم بر خدا و موسی شکایت آورده، گفتند: «که ما را از مصر چرا برآوردید تا در بیابان بمیریم؟ زیرا که نان نیست و آب هم نیست! و دل ما از این خوراک سخیف کراهت دارد!» ۶ پس خداوند، مارهای آتشی در میان قوم فرستاده، قوم را گزیدند، و گروهی کثیر از اسرائیل مردند. ۷ و قوم نزد موسی آمده، گفتند: «گناه کردهایم زیرا که بر خداوند و بر تو شکایت آوردهایم، پس نزد خداوند دعا کن تا مارها را از ما دور کند.» و موسی بجهت قوم استغاثه نمود. ۸ و خداوند به موسی گفت: «مار آتشینی بساز و آن را بر نیزهای بردار، و هر گزیده شدهای که بر آن نظر کند، خواهد زیست.» ۹ پس موسی مار برنجینی ساخته، بر سر نیزهای بلند کرد، و چنین شد که اگر مار کسی را گزیده بود، به مجرد نگاه کردن بر آن مار برنجین، زنده میشد. منبع: کتاب خروج از ترجمه قدیم